آریا جوان

آخرين مطالب

نگاهی به شخصیت‌های زن به یادماندنی آثار مسعود کیمیایی به بهانه سالروز تولدش اجتماعی فرهنگی

نگاهی به شخصیت‌های زن به یادماندنی آثار مسعود کیمیایی به بهانه سالروز تولدش
  بزرگنمايي:

آریا جوان - فیلم نیوز / زادروز مسعود کیمیایی بهانه‌ای است که گذری بیندازیم بر آثاری که از او در سینمای ایران به یادگار مانده است. آثاری که می‌توان آن‌ها بارها از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد و درباره آن‌ها نوشت و ساعت‌ها بحث کرد. نقش زن در آثار کیمیایی و تاثیر آن‌ها در شکل‌گیری درام از جمله مواردی است که شاید در این سال‌ها کمتر به آن‌ پرداخته شده باشد. «مرجان»،«غزل»، «لاله» ، «مونس»،«زیور» ، «فروزنده» و… از جمله کاراکترهای زن ماندگار آثار کیمیایی هستند که نامشان در حافظه تاریخی دوستدران سینمای این کارگردان صاحب سبک ثبت شده است.
در نگاه اول شاید این‌گونه به نظر برسد که سینمای «مسعود کیمیایی» سینمایی مردانه است. این مسئله‌ای است که بسیاری از منتقدان به آن صحه می‌گذارند. دلیل‌شان نیز اهمیت نقش مردانگی و رفاقت در آثار فیلم‌ساز است. آنان حتی پا را از این نیز فراتر گذاشته و می‌گویند بسیاری از زنانِ فیلم‌های کیمیایی عاملِ‌ شکل‌گیری کانونِ بحران هستند. شاید با یک نگاه سطحی این مسئله چندان هم دور از ذهن نیاید، به‌خصوص آن‌که زنان در آثار کیمیایی، گاهی در قامتی معشوقه‌ای بی‌وفا نشان داده شده‌اند یا ناموسی که عامل اصلی تباهی و مرگِ قهرمانِ فیلم هستند. قهرمانان فیلم‌های کیمیایی، مردانی هستند که معمولا در راه آرمان‌ها و ارزش‌هایی خود زندگی را ترک می‌‌کنند و حتی تجربه‌ی رهاشدن از یک عشق زنانه، گاهی آنان را پخته‌تر و ستایش برانگیزتر کرده است؛ اما در نگاهی عمیق‌تر به آثار او متوجه‌ی این نکته می‌شویم که زنان آثارش، مهم‌ترین نقطه‌ی کانونی فیلم هستند. در این گزارش به تاثیر تعدادی از قهرمانان زن آثار کیمیایی پرداخته‌ایم با ذکر این نکته که خود فیلم‌ساز بزرگ هم جایی گفته است: «وقتی به من می‌‌گویند فیلم‌‌هایم فضایی مردانه دارند، ناراحت می‌شوم. مثلا در فیلم گروهبان یا غزل، مردها علمدار نیستند. من آنطور که زندگی را تجربه کردم به خانم‌‌ها نگاه می‌کنم؛ اندازه‌های معین از زن و مرد در جامعه. زنان در فیلم‌‌های من دروغ نیستند و نمی‌خواهم به اثرم دستور دهم با زن‌‌ها کنار بیاید، بلکه نگاه به جامعه‌‌ام دارم.»در این گزارش نگاهی به زنان تاثیرگذار کیمیایی داشته‌ایم.
مرجان | مری آپیک| داش‌ آکل| 1350
انتخاب مری آپیک برای نقش «مرجان» یکی از بهترین انتخاب‌های کیمیایی است.
در «داش آکل» سه شخصیت اصلی وجود دارد: داش آکل، کاکا رستم و مرجان. باقی آدم‌ها حضورشان فرعی و وابسته به این سه تن است .داش آکل کیمیایی در گورستان با مرجان روبه‌رو می‌شود؛ هنگامی که مباشر حاج صمد از او می‌خواهد که ظرفی آب بیاورد وبه صورت مرجان بپاشد، آن‌ها به اندازه یک دقیقه در چهره یکدیگر خیره می‌شوند و دست و پای آکل سست می‌شود. آکل بعدها به بهانه‌های مختلف در خانه حاج صمد حاضر می‌شود تا مرجان را ببیند. عشق او به مرجان تمام زندگی‌اش را تحت تاثیر قرار می‌دهد. زن در این فیلم اگرچه حضوری مستمر ندارد؛ اما محور اصلی تمام اتفاقاتی است که در زندگی آکل رخ می‌دهد. داش‌آکل با طوطی‌اش درباره عشق مرجان راز و نیاز می‌کند و هم با چشم نظرباز خود در او می‌نگرد و رؤیایی اقامه نمازی را در سر می‌پرورد که جانمازش را مرجان پهن کند. او به این رویاها دل‌خوش است و دستمال سیاه مرجان که در عشق تسلای خاطر اوست . قهرمان کیمیایی پس از اینکه مراسم عروسی مرجان را با پسر ارشد ولی الله خان جور می‌کند، به عنوان آخرین وظیفه به آن‌ها حساب و کتاب پس می‌دهد و آن‌گاه با قیافه‌ای کابوس‌زده راهی عرق‌فروشی اسحاق می‌شود که سوت‌وکور است. آکل به اقدس که ظاهرا در اشتیاق او می‌سوخته است، می‌گوید: «کمر مرد و هیچی تا نمی‌کنه، جز زن. من بودم یه طوطی. حالام باز منم و یه طوطی. اما دیگه نه اون طوطیه، نه من داش.» آکل نیک می‌داند که در آن شبی که سیاه‌مست و خراب است اگر با کاکا رستم نبرد کند شانس برد ندارد، از همین رو شب بعد را به عنوان موعد مبارزه نهایی تعیین می‌کند و عاقبت از پشت و به نامردی از پای در می‌آید.

غزل | پوری بنایی | غزل| 1355
«غزل» یکی از ماندگارترین نقش‌آفرینی‌های پوری بنایی در سینماست.
دو برادر، حجت و زینی به جنگلبانی مشغولند و آخر هر هفته به شهر می‌روند، عرقی می‌خورند و شب را در روسپی‌خانه‌ها به صبح می‌رسانند. روزی حجت که برای پیگیری قطع شبانه و بی‌مجوز درخت‌ها به شهر رفته است، با یک روسپی به نام غزل به خانه باز می‌گردد. غزل، زنی است با همان ادبیات و لحن صحبت و رفتار بی‌پروا که به کلیشه روسپیان در سینما تبدیل شده است. کیمیایی تصویری واقعی از روسپیان ساکن در قریه‌ای کوچک و دورافتاده از تمدن را نشان می‌دهد. کیمیایی با تصویر درستی که از نگاه جامعه به زن دارد، یک سند تصویری از دورانی به جای می‌گذراد که در آن زنان به دیده تحقیر نگریسته شده‌اند. زنانی که وظایف مشخصی بر عهده دارند، به آن وظایف تن داده‌اند و شخصیت مطیع و تحمیل‌شده خود را از پیش پذیرفته‌اند. در این اثر، حجت به طور مشخص زنان را با اسب‌ها مقایسه می‌کند. یک کالا برای عشق‌بازی و سواری دادن که در صورت بلد بودن آشپزی و خانه‌داری و تیمار مرد، به بالاترین درجه خواهد رسید. در اولین دیدار حجت با غزل مثل همان اسب رفتار می‌کند. از تن و بدن غزل می‌گوید و از کارهایی که بلد است انجام دهد و مدام تأکید می‌کند که «پولش را داده است» و در همین حال همچنان غزل را به عنوان یک کالای قابل‌معامله و دست‌دوم تحقیر می‌کند: «خوبش که نیست. با همینش که می‌تونیم سر به سر کنیم.» غزل اما به همین هم راضی است و برای همین به زینی می‌گوید: «چی دلت می خواد؟ لباستو بشورم؟ ناخنتو بگیرم؟ گرمت کنم؟ شیر بهت بدم؟ بگو… من اینجا خیلی راحتم. دیگه نه اون میره، نه این میاد. نه کسی دعوام می‌کنه، نه کسی فحشم می‌ده.» غزل به هر چه دو برادر بگویند، رضایت دارد و درنهایت می‌پذیرد که قربانی شود. یک تسلیم محض در برابر تصمیمات دنیای مردانه که از خود هیچ اختیاری ندارد.
لاله| فریماه فرجامی | خط قرمز| 1360
فریما فرجامی در فیلم «خط قرمز» نقش «لاله» را اثرگذار بازی کرده است.
در «خط قرمز» کاراکتر زن قصه نقشی پررنگ و محوری دارد. داستان فیلم در روز‌های اول انقلاب اتفاق می‌افتد. پاییز 1357، روز‌های اوج انقلاب، یک مامور ساواک با دختری که از شغل او اطلاعی ندارد ازدواج می‌کند. ماجرا‌های شب عروسی و غیبت ساواکی، دختر را مشکوک کرده به جست‌وجو وامی‌دارد، تا اینکه پی به ماهیت شغل همسرش می‌برد. از قضا برادر دختر هم سیاسی است و مرد می‌خواهد او را دستگیر کند. جمال دوست برادر دختر در شناسایی شوهرش به او کمک می‌کند. در ادامه عشق و نفرت میان دختر و مامور ساواک و بحث‌های بینشان صبح می‌شود. وقتی که لاله بعد از بیرون‌رفتن شوهرش از خانه، کمی گوشه‌و‌کنار را وارسی می‌کند و متوجه می‌شود همه‌چیز مشکوک است، از حالت انفعالی بیرون می‌آید و کنشگری می‌کند. او متوجه می‌شود هفت‌تیری در کشوی میز آرایش هست و برخی نشانه‌های دیگر را نیز مشاهده می‌کند و متوجه می‌شود زندگی‌اش را بر پایه‌ای لرزان و هولناک بنا کرده است. وقتی امانی به خانه برمی‌گردد، لاله با او جرو‌بحث می‌کند. لاله که برادرش زیر اخیه بازجویی‌هایی ساواک است، نمی‌تواند این شرایط را تحمل کنند و با امانی درگیر می‌شود. در این فیلم (برخلاف بسیاری دیگر از آثار کیمیایی) زن از حالت انفعالی بیرون می‌آید و کنشگر می‌شود و برای دفاع از حق خودش و کارگران وارد مهلکه می‌شود. فریماه فرجامی در این فیلم بسیار خوب بازی کرد و کیمیایی نقش‌آفرینی او را درخشان و با حس بازیگری ناب توصیف کرد.
مونس| فریماه فرجامی | سرب| 1367
فیلم «سرب» سومین و آخرین همکاری مشترک فریماه فرجامی با مسعود کیمیایی است.
قهرمان اصلی سرب، «نوری» است که به خاطر قتل همسر خود سال‌ها در زندان بوده؛ اما دردمندانه می‌گوید:«من نکشتمش، دوسش داشتم» نوری همچنان عاشق همسرش است؛ اما این «مونس» است که با آن چشمانِ ترس‌خورده و سر تراشیده، نقش مهمی در اثر بازی می‌کند. او تصویر بی‌محابای یک «زن» در آن سال‌ها را نمایش می‌دهد. از همان ابتدای فیلم که سرِ مونس به بهانه‌ی تیفوس تراشیده می‌شود، می‌توان نگرانی و هراس را در چهره‌‌‌اش دید. او به سودای رفتن به سرزمین موعود و یافتن آسایش، چسبیده به همسرش دانیال، به‌دنبال گریز است. مونس را هرگز با لبخند نمی‌بینیم. در پس نگرانی و اضطرابش اما، چهره عشق هویداست. عشق به دانیال که گویی توان جدا شدن از او را ندارد. سکانس کلیدی سرب، لحظه جدایی مونس از دانیال در پای اسکله است؛ جایی که نوری در لحظه آخر دانیال را نگه‌ می‌دارد و مونس به تنهایی راهی می‌شود. دانیال، دانیال گفتن‌های مونس همچنان در ذهن مانده است. دانیال نومیدانه می‌گرید و بغض نوری هم می‌ترکد: «مرد باید گریه هم بلد باشه.»
زیور| گلچهره سجادیه| دندان مار | 1368
گلچهره سجادیه در فیلم «ردپای گرگ» شمایلی از یک زن خود ساخته را به نمایش می‌گذارد.
ماهیت خانه، جایگاه شخصیت مادر، اقتصاد و شهر، پدیده جنگ و نیروی بازدارنده پنهان در پوست جامعه مفاهیمی است که کیمیایی در «دندان مار» به آنان پرداخته است و میانِ همه‌ی آنان «زن» نقش مهمی دارد و از همان ابتدای فیلم نیز این ماجرا مشخص می‌شود: «صدای پیرزن: آهای آقا… ضرب می‌خری؟ قدیمیه. آنقی: بله خانم. هرچیز دیگه‌ام که قدیمی باشه می‌خریم (پیرزن درِ چوبی خانه را باز می‌کند و ضرب را به آنقی می‌دهد. پشت در می‌ماند). آنقی: چند خانم؟ صدای پیرزن: پنج هزار تومن. آنقی: (دستی به ضرب می‌زند. ضرب را پس می‌دهد) بگیر خانم، مگه می‌خوای مردم‌آزاری کنی؟ صداشم که خوب نیس. صدای پیرزن: این صداش بده؟ (ضرب می‌گیرد. صدای خوشایندی شنیده می‌شود). تو ضرب می‌شناسی؟» آنقی تار و تنبک قدیمی را مفت‌خری می‌کند و پشت وانتش می‌اندازد. زیور از جلوی ماشین بیرون آمده و داستان گروهی از درماندگان شهر را آغاز می‌کند. زیور که زیر کتک‌های همسر سابقش تن و صورتش کبود شده با مهریه‌اش وانت باری رنگ و رو رفته خریده و هندوانه می‌فروشد. آن هم در محله‌ای که می‌داند همسرش با معشوقه تازه خود در آنجا زندگی می‌کند اما زیور و زنانی چون او ناچار به چنین کاری هستند؛ چرا که در جامعه مرد سالار تهران آن سال‌ها زن مطلقه یک بی‌سرپناه مطلق و بی‌دفاع است که اگر سایه شوهر یا مردی بالای سرش نباشد از پس بی‌رحمی این جامعه متوحش بر نخواهد آمد. فاطمه نیز از همان ویرانی گریخته و به کمک مردی ناپاک در حلبی‌آباد حاشیه تهران روزگار می‌گذراند. زیور در زندگی بی‌سامانش مجبور است سایه آنقی و دست‌فروشی کنار قبرستان ماشین‌ها را تحمل کند. زندگی در این شرایط مشابه، ناخواسته طرح بازنمایی تصویری از نشستن این شخصیت‌ها بر سر سفره‌ای در خانه مادر احمد و زیور را پایه‌ریزی می‌کند.
طلعت| گلچهره سجادیه | ردپای گرگ | 1370
طلعت در رد پای گرگ شاید یکی از گزینه‌های جذاب‌ترین و قدرتمندترین شخصیت زن خلق‌شده در سینمای کیمیایی باشد. کیمیایی خود تعریف کرده است در نسخه اصلی و کوتاه‌نشده فیلم، عکاس سیاری در فصل افتتاحیه دربند، چند عکس تکی از طلعت در کنار رودخانه می‌گیرد. همراه با گرفته شدن هر عکس، تصویر ثابت چهره متبسم طلعت می‌آید. همین حالت نگاه طلعت را در فصل آمدن بعدی او و رضا به دربند، در روی پل می‌بینیم. بین این دو نگاه شبیه به هم، بیست سال فاصله افتاده. با این تفاوت که نگاه اول طلعت رو به دوربین عکاس بود، ولی در این نگاه دوم هیچ واسطه‌ای وجود ندارد. طلعت پس از نگاهی تلخ و اندوهبار به رضا، همان حالت نگاه خندانش را متوجه رضا می‌کند تا عشق کهنه و به‌هدررفته‌شان را فریاد کند.» رضا پس از بیست سال دوری از رفیق دوران جوانیش، صادق خان، برای عروسی پسر او به تهران دعوت می‌شود. رضا و صادق خان حدود بیست سال است که یکدیگر را ندیده‌اند و این به خاطر یک ماجرای عشقی است که در سوءتفاهم مانده. رضا سه روز پیش از عروسی با طلعت در بیست سال پیش، به زندان افتاده و پس از انقلاب در شوشتر، محل زندان، زندگی کرده است. رضا به تهران می‌آید. طلعت می‌داند که دعوت صادق خان از رضا، یک تله است که رضا کشته شود. صادق خان می‌خواهد گذشته خود را پاک کند. رضا از زندگی گذشته صادق خان نه تنها با اطلاع است، بلکه خلاف‌های او را نیز اجرا می‌کرده است. او طلعت را می‌یابد که منتظر اوست. عشق دوباره پای گرفته است. حال و هوای روزهای پیش از عروسی تکرار می‌شود. همه چیز تازه شروع می‌شود و رضا در اوج زخم‌خوردگی و تنهایی، دخترش را می‌یابد – نگین را که در شروع زندگی جدید است.
مریم| هدیه تهرانی| سلطان| 1375
هدیه تهرانی با بازی در فیلم «سلطان» و ایفای نقش «مریم» به سینمای ایران معرفی شد.
قهرمان اصلی فیلم مردی است با نام سلطان؛ اما در این فیلم نیز «مریم« نقش مهمی دارد. او دختر یک سرایدار است که توانسته با فقر و نداری بجنگد و درس بخواند و دانشجوی رشته اقتصاد شود و حالا می‌خواهد از تخریب خانه جلوگیری کند. نقش محوری زن در این فیلم بسیار پراهمیت است. با نگاهی به سینمای کیمیایی مشاهده می‌کنیم او علاقه‌ی بسیاری به آفرینش قهرمان مرد دارد و در برخی آثار، هر کجا که زن امکان ایفای نقشی محوری در روند فیلم را می یافت، او را از صحنه خارج می‌‌کرد؛ اگرچه در سلطان نیز مریم در معرکه‌ی نهایی حضور ندارد اما نمی توان از نقش محوری‌اش در فیلم غافل شد؛ چرا که قهرمان فیلم در بستر آشنایی با اوست که به تحول می‌رسد و فاعلیت مورد نظر فیلمساز را پیدامی‌کند. در این فیلم، برای نخستین بار در سینمای کیمیایی، سکانس‌هایی دو نفره با میزانسن‌هایی که خبر از عشق می‌دهند، یافت می‌شود و قهرمان فیلم این بار نه در بستر رفاقت بلکه در بستر عشق متحول می‌شود و همین به خودی خود فیلمسازی را که تاکنون نگاه چندان مثبتی به عشق نداشته، شایسته ی تقدیر می‌کند. عشقی که اگرچه به سبب تفریح بلد نبودن قهرمان فیلم و کتک خوردن‌های مظلومانه‌ی او و مرگ او به غایت خود نمی رسد؛ اما همین اضافه شدن عشق به دیگر دغدغه‌های فیلمساز (از جمله تنهایی، رفاقت،حمایت از ضعیف، جوانمردی، غیرت و عدالت) نکته‌ی مهم فیلم است.
فروزنده| لیلا حاتمی| حکم| 1383
تنها همکاری لیلا حاتمی با مسعود کیمیایی در فیلم «حکم» و ایفای نقش «فروزنده» رقم خورده است.
 تک‌گویی بلند لیلا حاتمی آغاز ماجرای فیلم حکم است. لیلا حاتمی (فروزنده)، بهرام رادان (سهند) و پولاد کیمیایی(محسن)، سه جوان دانشجوی شهرستانی هستند که به سرخوردگی رسیده‌اند. اینک آنها با انگیزه‌های متفاوت به دنیای گانگستر ها و قتل و جنایت قدم می‌گذارند و آینده تلخ و تراژیکی را برای خود رقم می زنند. حکم با سکانس پرهیجان و نفس‌گیر هجوم این سه جوان به منزل ویلایی مهندس حمید کاظم شروع می‌شود. مهاجمان که نقاب سیاهی به چهره زده‌اند، پس از ورود به خانه و به گروگان گرفتن مهندس و همسر او به تدریج نقاب از صورت برداشته و هویت خود را بر آنها برملا می‌کنند. فروزنده منشی سابق مهندس بوده و چند بار از او باردار و سپس مجبور به سقط جنین شده است. اکنون معشوق دوران دانشجویی اش(محسن) او را به آنجا کشانده تا انتقام او را از مهندس زنباره بگیرند.آنها قصد دارند پس از تنبیه مهندس و برداشتن اسناد و پول و جواهرات او از مرز خارج شوند. اما محسن به آنها خیانت کرده و پس از برداشتن پول ها و جواهرات به دار و دسته تبهکاران پیوسته و به آدمکشی حرفه ای تبدیل می‌شود. در حکم، آدمها در تمام لحظه ها دارند خود را افشا می کنند. آنها گذشته تلخ و اندوهباری داشته اند و آنارشیسمی که در رفتارشان دیده می شود و تلخی، عصبیت و خشونتشان ریشه در گذشته شان دارد. آنها هیچ کنترلی بر زندگی و آینده خود ندارند و مجبورند که سرنوشت تلخ و دردناک خود را بپذیرند و اگر آن را نخواهند باید به مرگی اندوهبار تن دهند. آنها به دنیا می آیند تا رنج بکشند یا نومیدانه بمیرند. آنها حتی نمی توانند عاشق باشند چرا که عشقی در کار نیست. فروزنده می گوید: «ما عاشق نیستیم، ما معتاد همیم» و یا وقتی که محسن به او می گوید که من عاشق توام در جوابش می گوید: «ای گه بگیرند اون کلمه عشق که از دهن تو درمی آد.»

لینک کوتاه:
https://www.aryajavan.ir/Fa/News/1357125/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

حمایت ایلان ماسک از تیم کوک: تولید محصول در چین به‌دلیل نیروی کار ارزان نیست

دو سوم از تمام ماهواره‌های فعال در مدار زمین اکنون متعلق به استارلینک است

زندگی بزرگان/ شعری از حافظ که اشک علامه را درآورد!

ساخت کلاه ایمنی با مقوا

هوای تازه/ کمان کشیده اند چقدر حرمله کمین گرفته اند... آهای... کودکان!

اهتزار پرچم‌ فلسطین در یکی از ایالت‌های آمریکا

تشخیص 10 بیماری از روی چهره انسان

چگونه بوی سیگار را از داخل ماشین محو کنیم؟

خاطره بازی با سکانسی از کمدی «چارچنگولی»

بهرام رادان، پیمان معادی و فریدون جیرانی فیلم جدید می سازند

کمال تبریزی: برای مردم اصلاح‌طلب و اصولگرا و جبهه پایداری بی معنی است

«جواد عزتی» در اکران آنلاین هم رکورد زد

روز خاطره انگیز هواداران دورتموند در ورزشگاه سیگنال ایدونا پارک

رونالدو بعد از تاریخ‌سازی نیمکت نشین شد!

دمای 39 درجه علیه تیم ملی در امارات

نظر سرمربیای فعلی تیمای لیگ برتر درباره بهترین سرمربی تاریخ لیگ انگلیس

حمید محمدی مجری سابق فوتبال 120 در حال تدریس ادبیات

بازگشت جنجالی عباس زاده به مقر پرسپولیس

وقتی چیرو ایموبیله با دونر کباب آشنا می‌شود!

انتخاب برترین بازیکن تاریخ با فورلان

آخرین وضعیت تیم ملی از زبان ملی‌پوشان

بوفون بهترین دروازه‌بان را انتخاب می‌کند

ترفند برق انداختن ظروف استیل

چطور براش‌های آرایشی رو تمیز کنیم؟

خط و نشان فرمانده سابق سپاه برای پوتین: 17 شهر جدا شده به ایران برگردد

ظریف: اصلاً به خودم نمره نمی‌دهم

پزشکیان تکلیف مدیران عامل و هیات مدیره بنگاه ها را روشن کرد

رسایی: برخی از دو قطبی‌ها را امام راحل بنیان گذاشت مثل تقابل فقر در برابر غنا

ابطحی: برای شکل‌گیری وفاق ملی حتی افراطیون هم باید بتوانند نظراتشان را اعلام کنند

عمادالدین باقی: کشتن یک نفر هم به اندازه کشتن یک ملت است

بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اردبیل در جشنواره شهید رجایی حائز رتبه برتر شد

نگاه نزدیک به حلقه هوشمند Ringconn در نمایشگاه ایفا 2024 برلین

جشن متفاوت یمنی‌ها به مناسبت ایام سالگرد پیامبر(ص)

زندگی بزرگان/ کسب توفیق شهادت با خواندن وصیت‌نامه شهدا

هیجان دوچرخه سواری روی کوه!

عکسی خاطره انگیز از جوانی مجری محبوب و عروسک «مدرسه موش ها»

بازیگران شیک پوش ایرانی در اکران فیلم «کارزار»

چهره ها/ عکس جذابی از یاغی سینمای ایران

تکلیف اسدبیگی با پرسپولیس مشخص شد

خیال آنچلوتی راحت شد؛ میلیتائو زود برمی‌گردد

واکنش نیمار به خداحافظی ستاره برزیل

پاسخ تند کاپیتان نساجی به سیامک نعمتی!

پایان طلایی ایران در پاریس؛ امین‌زاده قوی‌ترین مرد پارالمپیک

بهترین سن بارداری برای زنان چند سال است؟

بعد از تولد فرزندم، زندگی ام بهم ریخته

تکنیک‌های طلایی برای دور شدن از استرس

متفکر آزاد: ایران سیاست‌های منجر به جابجایی مرزها در همسایگی خود را تحمل نخواهد کرد

تجزیه‌طلبان، تجزیه شدند

عکسی از تیتر جنجالی یک روزنامه درباره دولت پزشکیان با ارجاع به جمله نبویان

تشکیل یک فراکسیون جدید در مجلس با حضور پایداری‌ها