آریا جوان

آخرين مطالب

حکایت خرگوش باهوش و شیر نادان/ خرگوش زرنگی که سلطان جنگل را به فنا داد خواندنی

حکایت خرگوش باهوش و شیر نادان/ خرگوش زرنگی که سلطان جنگل را به فنا داد
  بزرگنمايي:

آریا جوان - در جنگلی دورافتاده گروه زیادی از حیوانات گوناگون زندگی می‌کردند. یک شیر زورمند و ظالم هم در نزدیکی آن جنگل منزل گرفته بود و بلای جان آن حیوانات شده بود….

هرروز در گوشه‌ای، پشت درختی یا بته گیاهی کمین می‌کرد و همین‌که یکی از حیوانات را تنها می‌یافت او را می‌گرفت و از هم می‌درید و گوشتش را می‌خورد.
چون هیچ‌کس هم زورش به او نمی‌رسید نمی‌توانستند چاره‌ای بکنند و کم‌کم زندگی شیرین حیوانات آن بیشه، از ترس شیر، دچار تلخی و ناراحتی شده بود و هیچ‌کدام نمی‌دانستند آیا صبح که از خانه و لانه بیرون می‌آیند سالم به خانه برمی‌گردند یا نه.
حکایت خرگوش باهوش و شیر نادان
در میان خرگوش‌هایی که در آن صحرا بودند یک خرگوش باهوش بود که برای علاج ناراحتی و ترس حیوانات نقشه‌ای طرح کرده بود و با چند تا از حیوانات دیگر نقش خود را شرح داد و همه پسندیدند و چون دیدند فکر خوبی کرده یک روز تمام حیوانات، خرگوش باهوش جنگل را دعوت کردند و همه دسته‌جمعی رفتند درِ منزل شیر و خرگوش را به نمایندگی انتخاب کردند که با شیر حرف بزند.
خرگوش قدری به شیر خوشامد گفت و بعد گفت:
ای شیر توانا، حیوانات جنگل به من وکالت داده‌اند که با شما حرف بزنم. ما می‌دانیم که زور و قدرت تو از ما بیشتر است و ما حیوانات ضعیفی هستیم و چون نمی‌توانی علف بخوری و رئیس گوشت‌خواران هستی هرروز یکی از ماها را می‌گیری و بچه‌های ما نمی‌توانند از ترس تو با آسایش خیال در جنگل گردش کنند.
بعضی از روزها هم که تو نمی‌توانی کسی را شکار کنی گرسنه می‌مانی. اینک ما آمده‌ایم قراری بگذاریم که هم ما و هم تو راحت باشیم و هرکسی با خیال راحت زندگی کند.
شیر پرسید: چه قراری می‌گذارید که هم من و هم شما راحت باشیم؟

آریا جوان


خرگوش گفت: قرار می‌گذاریم به شرطی که تو بی‌خبر حیوانات جنگل را شکار نکنی و ما امنیت داشته باشیم، هرروز خودمان یک حیوان چاق‌وچله را که برای خوراک تو مناسب باشد انتخاب کنیم و پیش تو بفرستیم و آن‌وقت، هم تو از زحمت شکار کردن راحت می‌شوی و هم حیوانات ضعیف با خیال راحت چرا می‌کنند و هم اینکه همیشه سر موقع، خوراک حاضر و آماده داری و هم روزی تو حلال‌تر است.
شیر گفت: بسیار خوب، شرطش این است که خودتان باهم بسازید و هرروز، اول ظهر خوراک مرا همراه خودت بیاوری و همه در امان باشید، اما وای به وقتی‌که یک ساعت دیر بشود، آن‌وقت روزگارتان را سیاه خواهم کرد.
حیوانات هم قبول کردند و بعدازآن هرروز یک دسته از حیوانات از میان خودشان یکی را که گناهی کرده بود و بایستی تنبیه شود انتخاب می‌کردند و به همراه خرگوش او را برای خوراک شیر می‌فرستادند.
یک روز قرعه به نام خوک‌ها بود، یک روز نوبت بزهای کوهی، یک روز آهوها، یک روز میمون‌ها، یک روز آهوها و همچنین سایر حیوانات؛ و بعدازآن قول و قرار؛ خیال همه راحت بود که بی‌جهت و بی‌خبر در چنگال شیر بی‌رحم گرفتار نمی‌شوند و خیلی هم مواظب بودند که هیچ‌وقت از موقع ناهار دیرتر نشود تا شیر اوقاتش تلخ نشود.
بود و بود تا روزی که نوبت به طایفه خرگوش‌ها رسید و بایستی از میان خودشان یکی را انتخاب کنند. همه خرگوش‌ها جمع شدند و قرعه کشیدند و قرعه به نام برادر خرگوش باهوش افتاد.
در این موقع خرگوش باهوش رفت روی یک سنگ ایستاد و گفت: دوستان عزیز، درست گوش بدهید تا مطلبی به شما بگویم، یادتان هست که چند وقت پیش، همه حیوانات جنگل از شیر می‌ترسیدند و هیچ‌کس خواب راحت نداشت و پیشنهاد من باعث شد که تااندازه‌ای حیوانات راحت شوند؟
همه گفتند: آری، پیشنهاد خوبی کرده بودی. ولی حالا که قرعه به نام برادر خودت افتاده آیا می‌خواهی از بردن او خودداری کنی و قانونی را که گذاشته‌شده با خودپسندی خودت به هم بزنی؟

آریا جوان


خرگوش باهوش گفت: نه، من هم‌عقیده دارم که قانون باید درباره همه یکسان باشد و من و برادرم هم برای فداکاری حاضریم. اما یک فکر خوبی کرده‌ام که اگر به آن عمل کنیم ممکن است بعدازاین تمام حیوانات از ظلم شیر راحت بشوند.
پرسیدند: چه فکری کرده‌ای؟
خرگوش باهوش گفت: نقشه این است که مرا دو ساعت دیرتر بفرستید و تنها هم بفرستید تا من هم بروم و فکری را که کرده‌ام صورت بدهم و اگر این را قبول کنید و دو ساعت به من مهلت بدهید من تمام شما را از شر این ظالم راحت می‌کنم.
گفتند: فکری را که کرده‌ای بگو. گفت: حالا نمی‌توانم بگویم چون‌که ممکن است کسی خیانت کند و به خارج خبر ببرد. نقشه‌ای که من دارم مثل نقشه جنگ است و باید پنهان بماند. برادر و خانواده من در میان شما هستند. اگر من دروغ گفتم و فرار کردم آبروی آن‌ها خواهد ریخت همان‌طور که افراد خانواده خیانت‌کاران آبرو ندارند.
خرگوشان چون همیشه از خرگوش باهوش خیر و خوبی دیده بودند قبول کردند که مطابق حرف او عمل کنند و به او مهلت بدهند و بعد هم او را تنها بفرستند. پس خرگوش باهوش دوساعتی صبر کرد و بعد تنها و آرام به‌طرف منزل شیر روان شد.
اما از آن‌طرف، شیر تا دو ساعت بعدازظهر صبر کرد و دید از طرف حیوانات خبری نشد و چون تا آن روز هیچ‌وقت در فرستادن خوراکش تأخیر نشده بود خیلی عصبانی شده بود. زیرا هم خیلی گرسنه بود و هم بدقولی حیوانات به رگ غیرتش برخورده بود و با خودش خط‌ونشان می‌کشید که اگر از دو ساعت بیشتر طول بکشد چه می‌کنم و چه می‌کنم و همه حیوانات را بیچاره می‌کنم….
ناگهان سروکله خرگوش از دور پیدا شد که خود را مثل اشخاص ماتم‌زده و عزادار، غمگین ساخته بود و آهسته‌آهسته پیش می‌آمد. همین‌که خرگوش به شیر رسید مانند کسی که می‌خواهد گریه کند سلام کرد. شیر گفت: هان، تا این وقت کجا بودی؟ چرا تنها هستی؟ مگر حیوانات قول و قرار خودشان را فراموش کرده‌اند؟
خرگوش گفت: نه قربان، من از نزد حیوانات می‌آیم، آن‌ها مطابق قرارداد درست موقع ظهر یک خرگوش چاق‌وچله را برای شما همراه من فرستادند و ما داشتیم باعجله می‌آمدیم. ولی در میان راه یک شیر غریبه که درست هیکلش مثل شما بود پیدا شد و خرگوش را به‌زور از چنگ من گرفت و هر چه التماس کردم که این خرگوش، خوراک شیر بزرگ است به من اعتنا نکرد و جواب داد:
شیر بزرگ کدام بی‌شعوری است، اینجا شکارگاه من است و از من بزرگ‌تر کسی نیست و هر کس هم سر جنگ دارد بیاید ببینم حرفش چیست، اگر تو هم زبان درازی کنی گوش‌هایت را از بیخ می‌کنم تا دیگر گوش نداشته باشی و یک خر حسابی باشی و بسیار حرف‌های بی‌ادبانه نسبت به شما زد که اگر می‌توانستم سرش را می‌کندم.
اما زورم به او نمی‌رسید. این است که از ترس جان فرار کردم و آمدم تا گزارش آن را بدهیم و ببینم بعدازاین تکلیف ما و شما چه می‌شود؟
شیر که گرسنه بود و از پیش هم اوقاتش تلخ شده بود، از اینکه در جنگل رقیب پیدا کرده سخت عصبانی شد و از خرگوش پرسید: حالا آن شیر کجاست؟ می‌توانی او را به من نشان بدهی تا داد خود را از او بگیرم؟

آریا جوان


خرگوش گفت: چرا نتوانم، او در همین نزدیکی پشت آن درخت‌هاست. شیر گفت: زود برویم و دمار از روزگارش برآریم.
خرگوش از جلو و شیر از عقب دویدند و دویدند تا از جنگل خارج شدند و نزدیک تپه سبز در کنار چاه بزرگی که آب فراوان داشت رسیدند و ناگهان خرگوش ایستاد. شیر گفت: چرا نمی‌روی؟
خرگوش گفت: دشمن در این چاه است و من از او می‌ترسم.
شیر گفت: احمق، تا من اینجا هستم از هیچ‌کس نباید ترسید و حالا می‌بینی که پوستش را از تنش می‌کنم. خرگوش برای اینکه قدری بیشتر شیر را سر غیرت بیاورد گفت: قربان، قدری احتیاط کنید. چون‌که او درست هیکلش مثل شماست و به‌قدر شما زور دارد.
شیر گفت: تو او را نشان بده و دیگر کاری نداشته باش.
خرگوش گفت: شیر در همین چاه است و من می‌ترسم جلوتر بیایم.
پس شیرِ غضبناک جلو دوید و لب چاه ایستاد. خرگوش باهوش هم دوید و میان دو دست شیر ایستاد و هر دو در آب چاه نگاه کردند. خرگوش عکس خودشان را که در آب افتاده بود نشان داد و گفت: می‌بینید؟ این همان شیر بیگانه است و این هم خرگوشی است که از من گرفته و هنوز نخورده.
شیر همین‌که عکس خود و خرگوش را در آب دید به گمان اینکه دشمن است فوری خود را برای جنگ بر دشمن در آب انداخت و در آب غرق شد و خرگوش باهوش به‌سلامت بازگشت و به حیوانات مژده داد که حالا دیگر همه می‌توانند خوش باشند زیرا شیر ظالم هلاک شد؛ و حیوانات شادی کردند و دانستند که در بسیاری از کارها، نیروی فکر و تدبیر، بیش از زور و شجاعت است.

لینک کوتاه:
https://www.aryajavan.ir/Fa/News/1450579/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

اتصال 828 روستای جدید به شبکه ملی اطلاعات

اهمیت و آثار صله رحم در احادیث اهل بیت(ع)

هر کاری انجام میدهی فقط برای خدا باشد

استوری/ خورشیدی از قبیله‌ی هاشم دمیده...

گوناگون/ جایزه میلیون دلاری برای رمزگشایی یک خط!

بر در این خانه از لطف شما دارم سمت ها

4گوشه دنیا/ قتل زن آمریکایی چند ساعت پس از مراسم عروسی!

تمریناتی برای درست کردن فرم زانوهای پرانتزی/ ویدئو

متن ادبی تبریک ولادت حضرت ابوالفضل و متن برای پدر جانباز

حمله فراستی به پژمان جمشیدی: قیمت دلار به تو چه ربطی دارد؟

15 فیلم برتر آرای مردمی معرفی شدند

«بروتالیست» رای منتقدان لندن را هم گرفت

رضا بابک: دیوانگی را هم تجربه کردم

انتشار سریال تینا پاروان در هاله‌ای از ابهام

روز چهارم جشنواره فجر به یاد خالق نت‌های ماندگار

مهسا طهماسبی: برخی از بینندگان «جوکر» با توهین‌هایشان دلم را شکستند

«سونیا پوریامین» مجری نشست‌های جشنواره: زنان نشان دادند موفق هستند

چهره ها/ هومن سیدی در کنار دخترش

نشست خبری فیلم «لولی» به کارگردانی رضا فرهمند

اعتراض کرم‌الله علی‌مرادی، نامزد انصرافی مجمع فدراسیون پزشکی

تذکر نماینده تبریز درباره حواشی بازی پرسپولیس و تراکتور

دادگاه قرن فوتبال اسپانیا شروع شد

سرمربی جدید نفت MIS مشخص شد

استقلال راه پرسپولیس را تا سرمربی خارجی می‌رود!

پدری می‌رقصد؛ اینیستا به بارسلونا بازگشت

نه، الان وقت بازی با رئال نبود!

پوستر استقلال برای بازی برابر الشرطه عراق

آرای احتمالی دیدار پرسپولیس - تراکتور

مختاری دبیرکل کنفدراسیون اسکواش غرب آسیا شد

مدل موهای خوشگل برای نی نی های نازنین

سردار سلامی: سپاه در عاشورای 61 هجری به دنیا آمد

فرمانده سپاه: موشک‌های ما می‌‌توانند هر دشمنی را زیر ضربه قرار دهند

نمایندگان رهبر انقلاب با جانبازان دیدار کردند

الحاق ناو پهپادبر چندمنظوره به نیروی دریایی سپاه در آینده نزدیک

شریعتی: تمام کسانی که در نظام اسلامی مسئولیت دارند باید تکلیف خود را در قبال آمریکا اعلام کنند

علی مطهری: رهبری با اصل مذاکره موافق هستند

بیگدلی مطرح کرد: احتمال ارسال پیام‌ به آمریکا از طریق ‎نخست‌وزیر ایتالیا

سیدعلی خمینی: با مردم حرف بزنیم و مشکلات را صادقانه در میان بگذاریم؛ راه بقای نظام غیر از این نیست

سراج : سفیدشویی ترامپ قمارباز خیانت است

رفیق‌ دوست: مردم لیبی در رفاه کامل بودند؛ تنها مسئله‌ای که آنها را رنج می‌داد، «حکومتِ یک نفره» قذافی بود!

مادر شهیدان والامقام «به جامه» آسمانی شد

با نزدیک‌شدن به زمان مرگ ویندوز 10، سیستم‌عامل ویندوز 11 رکورد جدیدی ثبت کرد

استوری ویژه میلاد سید الشهدا(ع)

کار عجیب مصری ها؛ غارت به کمک های بشردوستانه غره!

توقیف سریال «تاسیان» تینا پاکروان / علت چیست؟

«لاک‌پشت» در سانس ویژه روز چهارم جشنواره فیلم فجر 43

معرفی فیلم‌های روز چهارم جشنواره؛ حضور ناصرالدین شاه به همراه چشم بادومی‌ها در برج میلاد

استقلال امروز رکورد تعداد تماشاگر را می‌شکند

فریاد حاج‌صفی در شادی گل پوشکاش!

داستان یک تغییر بزرگ؛ مهاجم باتجربه، مدافع شد!