آریا جوان
علی دهباشی در گفتگو با خبر فوری:
کل هیئت دولت بیشتر نویسنده‌های ایران را نمی‌شناسند/ برای یک مصاحبه 7 سال دنبال اسماعیل فصیح رفتم/برخی نمی‌دانستند شهید ثالث زنده است
شنبه 13 بهمن 1403 - 05:23:55
آریا جوان - علی دهباشی نویسنده و سردبیر مجله ادبی بخارا معتقد است ادبیات ایران آنقدر غنی است که از طریق آن بتوان رفتار درست با یکدیگر را به نسل‌های آینده آموخت.

صحبت با کسانی که سال‌ها نوشته‌اند و حتی نوشته‌های دیگران را تصحیح کرده‌اند کار سختی است. دهباشی نویسنده روزنامه نگاری است که از مصاحبه خالی از فایده گریزان است و چندبار از من می‌پرسد آیا حرفهایی که می‌زنم به درد خواهد خورد یا نه. پاسخ من این است که هر کلام امیر بی تاج وتخت بخارا برای آن‌هایی که دوست دارند آداب بدانند و با آداب بزیند، مفید است و ارزشمند.
وی در پاسخ به این ‌سؤال که چطور مجله بخارا متولد شد گفت: ما قبلاً مجله کلک را منتشر می‌کردیم. وقتی مدیر مجله کلک را به مجله جدول فروخت، نام بخارا انتخاب شد به دلیل اینکه یادآور دوران شکوفایی فرهنگ و زبان و ادبیات فارسی در تاریخ ایران است. شهرهای زیادی را به نسبت رفته بودم ولی بخارا من را خیلی تحت تاثیر قرار داد و از سویی سابقه تاریخی و فرهنگی آن علت انتخاب این نام بود.

آریا جوان


دهباشی اما می‌گوید اگر دوباره به دنیا می‌آمدم قطعاً این کار را نمی‌کردم. می‌رفتم معلم دبستان می‌شدم. برای اینکه در این دوره است که بچه‌ها می‌توانند یاد بگیرند همدیگر را دوست داشته باشند. تحمل همدیگر را یاد می‌گیرند و یاد می‌گیرند محیط زیست را دوست داشته باشند. یاد می‌گیرند اختلاف نظر داشته باشند اما با تفنگ در چشم همدیگرنزنند. مهمترین دوره شکل گیری دوره دبستان است. ادبیات ایران هم موضوع به حدی دارد که بتوان بچه‌ها را تربیت کرد. از قاموس نامه تا کلیله و دمنه و مثنوی و معنوی همه می‌تواند برای آموزش بچه‌ها استفاده شود.
سردبیر مجله بخارا همچنین در پاسخ به این ‌سؤال که از بین اقشار مختلفی که با آن‌ها در ارتباط بوده کدام به لحاظ مادی و کدام به لحاظ سوادی فقیرترین بودند افزود: کارگران چاپخانه فقیرترین قشر به لحاظ مادی هستند و به لحاظ مطالعاتی و فکری نیز سیاسیون هستند. همین حالا اگر همه هیئت دولت منهای وزیر ارشاد که خودش تجربیاتی در حوزه کتاب داشته است، جمع شوند، بیشتر نویسنده‌های ایران را نمی‌شناسند.
وی در پاسخ به این ‌سؤال که اگر قدرتی و جایگاهی داشت اولین سیاستی که برای بهبود وضعیت فرهنگی ایران اتخاذ می‌کرد، لبخندی زد و گفت: من عاصم دارم و دکترم به من گفته است وارد مسائل سیاسی نشوم.

آریا جوان


دهباشی همچنین در پاسخ به اینکه سخت ترین تجربه کاری در ارتباط گیری با چهره‌های فرهنگی و ادبی کدام یک بوده است گفت: من همیشه دنبال سوژه‌های سخت رفتم. هیچ وقت در کلک و بخارا نمی‌بینید که سوژه راحت مورد توجه بوده باشد. برخی مصاحبه‌ها در واقع در حکم اولین مصاحبه نویسنده و برخی در حکم اولین و آخرین مصاحبه برخی از آن‌ها بوده است.
وی اضافه کرد: بنده برای مصاحبه با اسماعیل فصیح 7 سال به دنبال او رفتم. تا اینکه در نهایت راضی شد بیاید مصاحبه کند. علت خودداریش از مصاحبه این بود که اسماعیل فصیح حتی یک عکس چاپ شده نداشت و غیرقابل دسترس‌ترین نویسنده رمان و داستان بود.نه با جایی تا آن زمان مصاحبه کرده بود و نه پشت جلد کتاب‌ها که عکس شش در چهار نویسنده را چاپ می‌کنند، از اسماعیل فصیح عکسی چاپ شده بود. در شرکت نفت معلم زبان انگلیسی بود. 7 سال می‌رفتم تا اینکه اول یک داستان داد تا چاپ کنم و بعد حق التألیف خواست.
دهباشی ادامه داد: حدود 40 سال پیش 10 هزار تومان حق التألیف رقم درشتی بود.هیچ کس این رقم را حاضر نمی‌شد پرداخت کند، من قبول کردم بپردازم. ازاو خواستم کتاب «ثریا در اغما» را برایم امضا کند. نوشت «پر کن پیاله را. الف، فصیح».
وی می گوید: بعداً فهمیدم اسم اصلی کتاب همین پر کن پیاله را بوده که وزارت ارشاد ایراد گرفته بود و او تغییر داده بود. بعدها داستان داد که چاپ کنم و پولی که گرفته بود را هم پس داد.

آریا جوان


روزنامه نگار و پژوهشگر ادبیات ایران همچنین به مصاحبه با محمد حسن لطفی اشاره کر و گفت: 5 سال تمام به مناسبت‌های مختلف از جمله اعیاد، نوروز و غیره می‌رفتم خیابان نیاززاده تا بتوانم او را ببنیم. اسنپ نبود و پول تاکسی هم نداشتیم. سر مقدس اردبیلی پیاده می‌شدم و شیب نیاززاده را بالا می‌رفتم. همان موقع لطفی با لهجه آذربایجانی خیلی شیرین می‌گفت: «آقای دهباشی، 70 سالم است، تا به حال نه عکسم جایی چاپ شده و نه مصاحبه‌ای داشتم. اجازه بدهید این بقیه عمر را نیز چنین بگذرانم.»
دهباشی با اشاره به همسر آقای لطفی، زیگفرید لطفی اضافه کرد: 5 سال گذشت تا اینکه آقای لطفی پیش من به همسرش گفت: « زیگفرید من دلم برای این جوان می‌سوزد. 5 سال است می‌آید و تو جواب رد می‌دهی و باز می‌آید و گل برایم می‌گیرد و می‌آورد.»
وی افزود: در نهایت آقای لطفی به مصاحبه رضایت داد. ایشان به مجله حق اشتراک می‌پرداخت. این مصاحبه برای من پیروزی بزرگی بود. تیمی ‌تشکیل دادیم از عزت الله فولاد وند، کامران عرفانی و مریم زندی. هر چند با دوربین‌های کوچک عکاسی می‌کردم اما رفتم سراغ خانم زندی و خواستم او در مصاحبه از لطفی عکس بگیرد و گفتم برایش خوب و مهم است که از کسی مثل لطفی عکاسی کند، خانم زندی هم قبول کرد.
دهباشی به چاپ مصاحبه آقای لطفی در مجله کلک اشاره کرد و ادامه داد: مصاحبه سخت دیگرم با سهراب شهید ثالث بود. موقعی که با او مصاحبه کردم کسی فکر نمی‌کرد او زنده است. شهید ثالث هم می‌گفتند با هیچ ایرانی ارتباط ندارد.
وی افزود: شهید ثالت عمویی‌ داشت اگر اشتباه نکنم به اسم حسین شهیدی که سال‌ها سردبیر اطلاعات هفتگی بود که سفارشم را کرد و مرتضی ممیز هم سفارش کرد. در نهایت رفتم برلن پیش شهید ثالث. دو روز اول صدای رادیو را به حدی بلند کرده بود که ما صدای همدیگر را به سختی می‌شنیدیم. در واقع نمی‌خواست مصاحبه کند، شک داشت.آدم عجیبی بود. من مصاحبه کردم و در نهایت پرسید چی ضبط کردی؟ که من هم نشانش دادم.
دهباشی به مشکل تنفسی خود اشاره کرد و گفت: آن موقع نمی‌دانستم برلن سرمای غریب‌گز دارد و از همان موقع دچار عاصم شدم. شهید ثالث سیگارش را می‌کشید و چتر هم به دست داشت و منم ضبط صوت به دست با او حرکت می‌کردم همان سالی بود که جایزه خرس نقره‌ای را برد. برای دریافت جایزه من را هم همراهش برد. موهایش را از ته زد و ما رفتیم که جایزه را بگیرد. آنجا به او می‌گفتند زالس چون ثالث تلفظ نمی‌کنند. بعدها این جایزه را به سرایدار خانه‌اش داد. این مصاحبه بهانه‌ای شد که بعدها دوستی ما عمیق‌تر شود.
وی در مورد آرزوهایش نیز گفت؛ اینکه می‌خواهد با شفیعی کدکنی مصاحبه‌ای داشته باشد و بتواند تا فرصت هست شبی برای گرامیداشت او برگزار کند.

http://www.javanannews.ir/fa/News/1449361/کل-هیئت-دولت-بیشتر-نویسنده‌های-ایران-را-نمی‌شناسند--برای-یک-مصاحبه-7-سال-دنبال-اسماعیل-فصیح-رفتم-برخی-نمی‌دانستند-شهید-ثالث-زنده-است
بستن   چاپ