آریا جوان - دیجی کالا | برادران روسو که پس از کارگردانی «انتقامجویان: جنگ ابدیت» و «پایان بازی» روزگاری به ناجیان مارول شناخته میشدند، امروز با یک فیلم دیگر به نام «الکتریک استیت» (The Electric State) برای نتفلیکس بازگشتهاند؛ فیلمی اقتباسی براساس رمان مصور نقاش سوئدی سایمون استلنهاگ که انگار تمام روح و جان آن را بیرون کشیده و رنگ براقی بر ظاهرش زده باشند. البته اگر این دو کارگردان به ساخت فیلمهای کوچک و مستقل دست میزدند و شکست میخوردند، باکی نبود. اما در دنیایی که دیوید لینچها و جان واترزها بودجه نمیگیرند و حتی شان بیکر، کارگردان محبوب فصل جوایز هم برای تأمین بودجهی فیلمهای خود از جیب خرج میکند، نتفلیکس 320 میلیون دلار ناقابل را در حلق فیلمی مثل «الکتریک استیت» میریزد که بین گرانترین فیلمهای تاریخ کنار عناوینی مثل «آواتار»، «سریع و خشن 10» و «مارولها» قرار میگیرد؛ فیلمهایی که خوب یا بد ردی بر ذهن میگذارند؛ آنتونی و جو روسو اما با پیاده کردن تمام کلیشههای فیلمسازی در اقتباس «الکتریک استیت» خود، میخواستند هر بینندهای را راضی کنند؛ درحالی که بیشتر در لالایی خواندن برای بینندگان موفق شدهاند. در نقد «الکتریک استیت» به اشتباه برادران روسو در ریسک نکردن در گرانترین فیلم تاریخ نتفلیکس میپردازم که نتیجهاش اثری بیروح در پی داشته است.
برادران روسو کار خود را با فیلمهای کمدی مثل «شما، من و دوپری» (You, Me and Dupree) آغاز کردند؛ اما با کارگردانی فیلم «کاپیتان امریکا: سرباز زمستان» (Captain America: The Winter Soldier) به دنیای مارول پا گذاشتند و مهمترین فیلمهای دنیای سینمایی مارول، «انتقامجویان: جنگ ابدیت» و «پایان بازی» را ساختند. اما از «پایان بازی» تاکنون، دیگری اثری از هوشمندی سابق در فیلمهای برادران روسو دیده نمیشود. آنها در سال 2021 با همکاری تام هالند فیلم «چری» (Cherry) را به اپلتیوی آوردند و در 2022 با «مرد خاکستری» (The Gray Man) روی نتفلیکس، یک فیلم فراموششدنی دیگر به کارنامهی خود اضافه کردند. ریسک نکردنهای آنها چندسالی است که جواب نمیدهد و «الکتریک استیت» تازهترین تلاش برادران روسو برای ساخت یک فیلم میانمایهی دیگر است که به محض دیدنش آن را فراموش خواهید کرد.
هشدار؛ در نقد فیلم «الکتریک استیت» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
نقد فیلم «الکتریک استیت»؛ اقتباسی بیرمق اما پرزرق و برق
«الکتریک استیت» اقتباسی بهشدت آزاد از رمان مصوری به همین نام اثر سایمون استلنهاگ است که تاریخ بشری را از دههی نود به دیستوپیایی فناورانه به تصویر میکشد که در آن دنیا به یک زبالهدان بزرگ برای رباتها تبدیل شده است. میلی بابی براون، دختر محبوب نتفلیکس که پس از سریال «چیزهای عجیب» (Stranger Things) دیگر مدام از پروژههای مختلف این سرویس پخش آنلاین سردرمیآورد (از فیلمهای «انولا هلمز» گرفته تا «دوشیزه»)، در «الکتریک استیت» نقش میشل را بازی میکند؛ دختری با آیندهای روشن و برادری بهشدت باهوش به نام کریس. اما آیندهی روشن میشل با مرگ والدین و برادرش به سرعت رو به تیرگی میگذارد. آینده اما چیزهای بیشتری برای میشل در چنته دارد.
این آینده در جهانی میگذرد که در آن والت دیزنی رباتهای کارگری ساخته که بهسرعت به بخش مهمی از زندگی هرروزهی مردم تبدیل میشوند. با این حال، پس از مدتی این رباتها از کارگری بیمزد برای انسانها سر باز زده و برای دستیابی به حقوق خود جنگی علیه انسانها آغاز میکنند. در این جنگ بزرگ، انسانها از پیروزی بر رباتها بازمیمانند؛ اما یک غول دنیای تکنولوژی و صاحب شرکت «سنتر» (Sentre)، ایتن اسکیت (استنلی توچی)، با رباتهای تازهای پا به میدان میگذارد و پیروزی را از چنگ ماشینقراضههای گذشته بیرون میکشد. اما چون پول حرف اول را میزند، با معرفی ماشینهای تازهای، انسانها را در عالمی از خلسه و نوستالژی غرق و آنها را معتاد ماشینها میکند.
میشل، پس از مرگ خانوادهاش، با ربات کید کازمو مواجه میشود که کاراکتر محبوب کریس بود؛ میشل میفهمد که این ربات از سوی آگاهی کریس کنترل میشود که میخواهد خواهرش را به سمت بدنش هدایت کند؛ بدنی که در ادامه میفهمیم در مرکز سنتر قرار دارد. پیش از آن اما میشل باید خود را به منطقهی ممنوعه برساند و اینجاست که سروکلهی جان کیتس یاغی (کریس پرت) و ربات حرافاش، هرمن (با اجرای آنتونی مکی)، پیدا میشود که میدانند چطور دخترک را به منطقه ببرند. هدف، پیدا کردن کسی است در منطقه ممنوعه به نام دکتر آمرست (کی هوی کوان) چراکه تنها او جای بدن کریس را میداند. در ادامهی ماجراجوییهای میشل و کیتس در دیستوپیای بیابانی که از رویای امریکایی باقی مانده است، آنها با سردستهی رباتهای انقلابی، یعنی مستر پینات (وودی هارلسون) مواجه میشوند و همگی به جنگ با سنتر میروند. در این میان، یک ربات دیگر هم که کسی با لقب قصاب (جانکارلو اسپوزیتو) آن را کنترل میکند، در طول فیلم دنبال میشل و کید کازمو است. اما موفق نمیشود هیچ خطری برای میشل یا جان کیتس ایجاد کند و آخرسر بهراحتی خودش را از جنگ با آنها کنار میکشد.
داستانی که «الکتریک استیت» نتفلیکس روایت میکند، تفاوتهای بزرگی با رمان اصلی دارد؛ نهتنها تمام زمینهسازیهای معنادار هویت میشل، برادرش و والدین آنها کنار گذاشته شدهاند، بلکه با اضافه کردن شخصیتهای متعدد، تمرکز از روی قهرمان اصلی برداشته شده؛ بهطوری که دیگر نه عاقبت میشل برایتان مهم است و نه مرگ برادرش. در رمان اصلی جان کیتس وجود ندارد، قصابی وجود ندارد، خبری از رهبر انقلابی رباتها و اهداف والای آنها نیست و حتی اسکیت و شرکت تکنولوژی شرورش هم اهمیتی کمرنگ در سرگذشت میشل ایفا میکنند. اما دوساعت فیلم بین کاراکترهای مختلف تقسیم شده و با آب بستن به داستان، قهرمانان مجبورند در فرایندی کلیشهای و قابل پیشبینی مدام از جایی به جای دیگر بروند و در سکانس اکشن کوتاهی برای هدفی حتی کلیشهایتر جانشان را کف دستشان بگذارند؛ همهی اینها درحالی که انگیزهای قوی برای آنها تعریف نشده و همان بنمایهای هم که در کاراکتری چون میشل وجود داشت، با اجرای ناامیدکننده و تکراری میلی بابی براون هدر رفته است.
در نیمهی ابتدایی فیلم، میلی بابی براون عملا با خودش بازی میکند و ازآنجا به بعد باید کریس پرت را تحمل کنیم که اجرای تکراری خود از «دنیای ژوراسیک» (Jurassic World) و «نگهبانان کهکشان» (Guardians of the Galaxy) را به «الکتریک استیت» آورده است. هرمن هم دقیقا نسخهی دیگری از گروت است که در صحنهی نهایی در اتفاقی نهچندان غیرمنتظره از مرگ بازگشته و به بیبیگروت تبدیل میشود. متأسفانه، نویسندگی دیالوگها تنها در رفت و برگشتهای همین کیتس و هرمن است که چندباری به بار مینشیند و آن هم تاحد زیادی به خود آنتونی مکی وابسته است. بازیگران دیگر، مثل جانکارلو اسپوزیتو و کولمن دومینگو هم راحتترین درآمد عمرشان را درآوردهاند؛ چون اغلب اوقات صورت آنها روی رباتهایی گذاشته شده و حتی نیازی به حضور فیزیکی آنها در صحنه نبوده است.
متأسفانه، تمام پولی که در فیلم ریختهاند، صرف همین رباتها و جلوههای ویژهی آن شده است. البته نمیتوان کیفیت بالای CGI «الکتریک استیت» را انکار کرد. مخصوصا که به جز پنج دقیقهی ابتدایی، تقریبا صحنهای را در فیلم پیدا نمیکنید که بهنحوی به CGI متکی نباشد. اما خلاف چیزی مثل «انتقامجویان: جنگ ابدیت» که جلوههای ویژهی آن صرف مبارزات نفسگیر بین قهرمانان شده، در تمام «الکتریک استیت» تنها یک صحنهی مبارزهی درست و حسابی وجود دارد که با طراحی اکشن ساده، بدون خلاقیت و قابل پیشبینی حتی آن هم حوصلهسربر شده است؛ آن هم درحالی که برادران روسو نخواستهاند چیزی فراتر از سرگرمی محض بسازند. آخرسر هم فیلم مثل انشای بچههایی که تازه نوشتن یاد گرفتهاند نتیجه میگیرد که باید از پای گوشیهای خود بلند شوید و به دنیای واقعی بازگردید. البته خود فیلم هم نمیخواهد آنقدر حرفش را جدی بگیرید؛ بالاخره نتفلیکس باید از یک جایی نان بخورد.

«الکتریک استیت» میتوانست فیلم خوبی باشد
دربارهی رباتها و هوش مصنوعیهایی که اختیار پیدا میکنند، یا علیه خالق خودشان برمیخیزند زیاد دیده و شنیدهایم؛ اما دلایل مشخصی وجود دارد که چرا همچنان داستانهای اینچنینی طرفدار دارند. داستان این رباتها نموداری از وضعیت بشری است؛ از ترس از آیندهی ناشناختهی تکنولوژیک گرفته تا پاسخ به یکی از قدیمیترین پرسشها دربارهی جبر و اختیار. برای همین، حتی چنین مسئلهی تکراری درصورتی که در یک روایت درست و درمان قرار بگیرد، دیدنی است.
مشخصا در هر فیلمی داستان حرف اول را میزند. اقتباس «الکتریک استیت» هم که از یک رمان مصور جذاب جرقه خورده است. واقعا جای تأسف دارد که برادران روسو از رمان اصلی با پتانسیل بالای بصری و روایی، چنین اقتباس بیخاصیتی بیرون کشیدهاند. حتی اگر تغییرات ایجادشده در داستان را بپذیریم، «الکتریک استیت» همچنان میتوانست فیلم خوبی باشد؛ مخصوصا با تمام اتفاقاتی که امروزه در جهان در جریان است. تصور کنید، دنیایی دیستوپیایی که در آن انسانها از زندگیهای خود، به واقعیتهای مجازی پناه میبرند تا با کابوس جهان حقیقی مواجه نشوند؛ لحظهای از دستگاههای VR خود چشم برندارند و خودشان را در روزهای خوش گذشته غرق کنند. برادران روسو «الکتریک استیت» اما نه به دستاورد استلنهاگ کاری داشتهاند، نه خودشان حرفی برای گفتن.
اولین مواجههی من با کارهای سایمون استلنهاگ با نقاشی اصلی بازی No Man’s Sky بود؛ مردی پشت به بیننده که هرکسی میتواند خودش را به جایش تصور کند، او در میان طبیعتی زیبا و رنگارنگ ایستاده که ردپای تکنولوژی در گوشه و کنارش دیده میشود؛ این تکنولوژی همزمان که برای گذشته است، عنصری غیرقابل توصیف دارد؛ از آیندهای میآید که در افقهای پیشرو، در آسمانی دیده میشود که نمیتوانید از آن چشم بردارید. نقاشیهای استلنهاگ برای «الکتریک استیت» هم از این خاصیت برخوردار هستند؛ طبیعتی روحنواز در کنار بقایای ویرانیهای تکنولوژیک، ماشینهایی که آشوب میآورند و خشونتی بر ریتم طبیعت روا میدارند که جریان زندگی را مختل میکند؛ مثل تپق بیجایی در شعری که تازه وزن خود را پیدا کرده است. در تصاویری که استلنهاگ خلق میکند، با اینکه با جهانی مواجهیم که ماشینها در آن در مبارزه برای بقا شکست خوردهاند، اما هنوز سایهی شومی از آنها در دوردست وجود دارد.
فیلم برادران روسو نهتنها بویی از آن احساسی نبرده که در نقاشیهای استلنهاگ در جریان است، بلکه با تغییر دادن شدید داستان، «الکتریک استیت» را به یک ماجراجویی کلیشهای هالیوودی دیگر تبدیل کرده است. برادران روسو جادوی دنیای استلنهاگ را از بین برده و از «الکتریک استیت» جز پوستهای براق اما توخالی از دنیایی که سایمون استلنهاگ ساخت، باقی نگذاشتهاند.

شناسنامه فیلم «الکتریک استیت» (The Electric State)
کارگردان: آنتونی و جو روسو
نویسنده: کریستوفر مارکوس و استیون مکفیلی براساس «الکتریک استیت» اثر سایمون استلنهاگ
بازیگران: میلی بابی براون، کریس پرت، استنلی توچی، جانکارلو اسپوزیتو، آنتونی مکی، جاناتان کی کوان
محصول: 2025، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 6از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 15٪
خلاصه داستان: در دهه نود میلادی رباتهایی که برای کارگری ساخته شده بودند، اختیار پیدا کرده و با رهبر تازهی خود جنگ تمامعیاری علیه انسانها راه میاندازند که چهارسال طول میکشد. درست زمانی که شکست انسانها اجتنابناپذیر به نظر میرسد، ایتن اسکیت، غول تکنولوژی و رئیس شرکت سنتر با رباتهای تازهای به نفع انسانها وارد جنگ میشود؛ رباتهایی که انسانها با آگاهی خود آنها را کنترل میکنند. پس از شکست رباتهای یاغی، میشل، که فکر میکرد تمام خانوادهی خود را در تصادف ماشین از دست داده، با رباتی مواجه میشود که گویا آگاهی برادرش آن را کنترل میکند. میشل با هدایت ربات به منطقهی ممنوعه میرود تا بفهمد بدن برادرش دقیقا کجا نگهداری میشود. مسیر پرخطر است و میشل خبر ندارد که انسانها میتوانند از رباتها هم خطرناکتر باشند…

http://www.javanannews.ir/fa/News/1471306/«الکتریک-استیت»؛-گرانترین-فیلم-تاریخ-نتفلیکس!