واکنش وزیر میراث فرهنگی به دوگانه اسلامیت و ایرانیت؛ نه میتوانیم یلدا و نوروز را حذف کنیم نه اربعین و رمضان را
نگاه سیاسی
بزرگنمايي:
آریا جوان - ایرنا / وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی گفت: نه میتوانیم یلدا و نوروز را حذف کنیم نه اربعین و رمضان را.
سیدرضا صالحی امیری، وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، میهمان دومین برنامه «ایرانم» بود که سلسله گفتوگوهای خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) با چهرههای مختلف درباره ایران است.
صالحی امیری در این گفتوگو دوگانه اسلامیت و ایرانیت را انحرافی و خطای راهبردی خواند، نظر متفاوتی درباره مفهوم «مصادره مشاهیر ایرانی» بیان کرد، کوروش را یکی از عناصر هویتی ایران دانست. ایرانهراسی را یک مگاپروژه دانست که رفع آن کار یک دستگاه نیست و... و.
![]()
مشروح گفتوگوی صالحی امیری با برنامه «ایرانم» را میخوانید:
مرز بین حوزه سیاسی و تمدنی را مخدوش کردیم
شما وزیر میراث کدام فرهنگ هستید؟ فرهنگی که ما صحبت میکنیم در چارچوب مرزهای جغرافیایی و رسمی ایران یا فرهنگی که در ایران فرهنگی رواج داشته و دارد و فراتر از مرزهای ایران است؟
خیلی سؤال خوبی است. بحثی از گذشتههای دور در جریان بود و آن اینکه یک گفتمان حاکم در فرهنگ، برای آن مرزهای فرهنگی قائل است و اصولاً فرهنگ را در چارچوب مرزهای بستهٔ خودش تعریف میکند. بسیاری از دولتها در دنیا اینگونه دوست دارند که فرهنگ را در چارچوب مرزهای بسته خود تعریف کنند. اینها کشورهایی هستند که دارای یک تمدن، تاریخ و تبار فرهنگی جدی و بنیادینی نیستند. دستهٔ دیگر که کشورهای صاحب تمدن و فرهنگ و یک تبار طولانی هستند که فراتر از جغرافیا از فرهنگ صحبت میکنند، بنابراین، ما یک حوزهٔ فرهنگی و یک حوزهٔ فراسرزمینی داریم.
تمدن مرز نمیشناسد و برای آن جغرافیا تعریف نمیشود. ما وقتی که از اندیشه تمدن ایرانی صحبت میکنیم، همهٔ حوزهای که از آن به عنوان حوزهٔ نوروز نام میبریم در سیزده کشور، ایران فرهنگی هستند. اما تصور غلطی خصوصاً بعد از انقلاب تبلیغ شد که این باعث ایجاد یک سوءظن و بعد دچار یک تنش سیاسی شد و آن اینکه رویکرد مداخلهگری را جایگزین رویکرد عقلانیت فرهنگی کردند.
تمدن ایرانی در پهنای جغرافیای بزرگی حضور و بروز داشته است. وقتی ما از صفویه صحبت میکنیم، حوزهٔ تمدنی صفویه در حوزه جغرافیای ایران نبود، بلکه خیلی فراتر بوده است. اواخر من تاجیکستان بودم، تعبیر من در تاجیکستان یک ملت و دو دولت بود. آنجا واقعاً ایران است. خیابان سعدی، حافظ، رودکی و آثار باستانی که دارد، همهٔ اینها به حوزهٔ تمدنی ایران تعلق دارد، اما این تصور غلط باید از ذهن پاک بشود، این متعلق به ایران نیست، متعلق به تمدن ایرانی است. آنجا حوزه سیاسی ما نیست، حوزهٔ تمدنی ماست. ما مرز بین حوزه سیاسی و حوزهٔ تمدنی را بعد از انقلاب مخدوش کردیم. همهٔ حوزهٔ نوروز، حوزهٔ تمدنی ماست اما هیچکدام مرزهای سیاسی ما نیستند و ما حق مداخله در مرزهای سیاسی دیگران را به لحاظ قوانین جاری در نظام بینالملل نداشته و نداریم. هم آنها باید نسبت به تمدن ایرانی احساس قرابت کنند، هم ما باید احساس غرور کنیم.
تمام ظرفیتهای موجود در جمهوری آذربایجان، ظرفیت تمدن ایرانی است، اما آنجا متعلق به ملت آذربایجان است و در حوزهٔ جغرافیای سیاسی آذربایجان است. ما به ارمنستان رفتیم. مسجد کبود در قلب ایروان و مربوط به دورهٔ قاجار است. عباسقلیخان آن را ساخته و با مساجد قاجار در ایران و تهران شباهتهای زیادی دارد و بلکه زیباتر هم هست. ما به آنها پیشنهاد کردیم که پنج کلیسا را در تهران و ارومیه و تبریز ثبت جهانی کردیم، شما هم مسجد کبود را ثبت جهانی کنید که این وفاق بینالمللی ما شود.
من به این بحث هم در کتاب دیپلماسی فرهنگی و هم در دوران دانشگاه به طور مفصل پرداختهام. ما باید نسبت به ایران فرهنگی احساس غرور داشته باشیم که دنیای امروز مدیون تمدن و فرهنگ ایرانی است. اما باید با دقت و با ظرافت به این بحث بپردازیم که مبادا طرح موضوع ایران فرهنگی باعث تحریک همسایگان ما برای دغدغهٔ مداخلهٔ سیاسی شود.
سرمایهٔ بزرگ ملت ایران در دنیای امروز، تمدن ایرانی است
سالهاست که ما کلمه عمق استراتژی را زیاد میشنویم. عمق استراتژیک در حوزه امنیتی تعریف میشود که نگاهش به غرب کشور تا مدیترانه است، ولی آیا همین گسترهٔ تمدنی ایران، عمق استراتژیک ایران نیست؟ آیا زبان فارسی میتواند عامل پیوند ایران با آسیای میانه و قففاز و همینطور با پاکستان و هند باشد؟
- ما باید در استخدام مفاهیم خیلی دقت کنیم. قطعاً هیچ کشوری عمق استراتژیک سیاسی ما نیست، آنها عمق استراتژیک فرهنگی ما در حوزه تمدن ایرانی هستند. تمدن ایرانی که میگوییم گنجینهٔ بزرگی است که آنچنان غنی است و حیات و استمرار دارد و میدرخشد که همهٔ کسانی که با این تمدن آشنا میشوند و خواهند شد، احساس حیرت و غرور میکنند. مطمئن باشید بزرگترین تمدن بشری امروز در حوزهٔ تمدن ایرانی فرهنگی است. اما عمق استراتژیک ما تبادل فرهنگی، تعامل فرهنگی، گفتوگوی فرهنگی و در نهایت همکاریهای مشترک فرهنگی است. اما در حوزهٔ سیاسی با سه مفهوم مواجهایم: قدرت، رقابت و منافع. دولتها همه با هم رابطه سیاسی دارند اما الزاماً روابط فرهنگی ندارند. دولتها برای تولید قدرت با هم روابط سیاسی دارند و بعد برای منافع با همدیگر رقابت میکنند. اما حوزهٔ تبادل فرهنگی و دیپلماسی فرهنگی که دقیقاً نقطهٔ مقابل دیپلماسی سیاسی است، روابط بین ملتها را تعریف میکند. وجوه اشتراک فرهنگی بین ملتها، روابط فرهنگی را تعریف میکند.
وقتی شما وارد سمرقند و بخارا در ازبکستان میشوید - من چند سال قبل سفر شخصی داشتم - انگار وارد اصفهان میشوید. شهر با شما صحبت میکند، شهر زنده است، راننده تاکسی فارسی صحبت میکند، عوامل هتل فارسی صحبت میکنند، احساس نوعی جذابیت را در چهره و در لسان این عزیزان میبینید وقتی با ایرانی مواجه میشوند. انگار دارند با یک برادر در یک خانواده صحبت میکنند. نوع نگاه و ادبیات در حوزهٔ تمدن و فرهنگ ایرانی با نوع نگاه در خارج از این حوزه متفاوت است.
اخیراً با آقای رئیسجمهور به تاجیکستان رفتیم، اولین کاری که پس از ورود کردند این بود که اشعار فردوسی را میخوانند. رئیسجمهور تاجیکستان دستور داده چهار میلیون شاهنامه چاپ کنند و به هر خانواده تاجیک یک نسخه بدهند. همه از حافظ و سعدی شعر میخوانند. کلام تکراری و بیشترین کاربرد آنها از اشعار رودکی است؛ از مدرسه تا دانشگاه تا جامعه.
ما وقتی این کشور میشویم، هر آنچه که صحبت میکنیم، یک تبادل، تعامل و گفتوگوی فرهنگی است که رویکرد آن همافزایی است. اما در حوزهٔ سیاسی موضوع رقابت است. در حوزه فرهنگی مفهوم اشتراکات را به کار میبریم که همان حلقههای اتصال است. فرض کنید ما رابطه سیاسی خودمان را با تاجیکستان قطع کنیم، اما رابطهٔ فرهنگی ما علیالابد قطع نخواهد شد. بنابراین عمق استراتژیک فرهنگی ما جغرافیای بزرگی است و این را ما نباید درگیر مناقشهٔ سیاسی کنیم و بگوییم عمق استراتژیک سیاسی یا امنیتی، من اصلاً با این موافق نیستم. سرمایهٔ بزرگ ملت ایران در دنیای امروز تمدن ایرانی است.
شما صفویه را ببینید، نه فقط در ایران و نه در اصفهان، جایجای این سرزمین همه آثار صفویه است. هرجا که در مسیر میروید، یک اثر صفوی میبینید؛ از شیخ صفیالدین در اردبیل تا هر نقطه از ایران شما آثارش را میبینید، حتی در نجف و کربلا و کاروانسراها و غیره.
یا دوره ساسانی، 119 اثر ثبتجهانی در فیروزآباد داریم. از کازرون تا کرمانشاه و بیستون تا طاقکسری در بابل، همه حوزهٔ بزرگ نفوذ فرهنگ ساسانی است. اما من از این نفوذ فرهنگی به عنوان حوزه اشتراک فرهنگی نام میبرم. این حوزهٔ مشترک، مشاع است. وقتی وارد یک مجموعه آپارتمان میشوید برای رفتن به واحد خودتان اول باید از فضای مشاع عبور کنید. ما دارای اشتراکات فرهنگی هستیم ولی این اشتراکات به معنای مالکیت نیست، به معنی مشترک بودن است.
«مصادره» مشاهیر فرهنگی مفهوم درستی نیست
ماجرای ثبت جهانی مولانا و بیانیهٔ کوروش
با این دیدگاه، آیا شما با کلمهٔ مصادره مفاخر و اعاظم فرهنگی و ادبی و علمی ایران توسط همین کشورهایی که در حوزهٔ تمدنی ایران بودند موافق هستید و باور دارید که آیا چنین اتفاقی دارد میافتد؟
من اصلاً برداشتم با شما در این بحث متفاوت است. از کجا صحبت میکنیم؟ کدام مشاهیر؟ اگر مفهوم مصادره را شما انتخاب میکنید، حتماً مفهوم درستی نیست. من مثال مولانا را بزنم. ما اول رفتیم مثنوی را در یونسکو ثبت کنیم. من سه سال که در کتابخانه ملی مسئولیت داشتم، رئیس کمیته حافظه جهانی هم بودم. قوانین حاکم بر یونسکو به این صورت است، آنچه که اعلام ثبت میکنید، به همهٔ کشورها اعلام میشود و کسی نباید مخالفت کند. ترکها گفتند ما هم خواهان ثبت آن هستیم، هم آنها راست میگویند و هم ما.
قاعده یونسکو این است که اگر دو یا چند کشور راجع به اثری مناقشه داشته باشند، آن را از دستور ثبت خارج میکنند. ما با مشاور فرهنگی آقای اردوغان که بعد سفیر ترکیه در تهران شد و فارسی هم به خوبی میدانست صحبت کردیم و گفتیم دو راه داریم. به دلیل اینکه ما با هم در حوزهٔ مولانا و مثنوی اختلاف داریم، این را از دستور خارج کنیم که یونسکو خارج میکند و یا اینکه با هم توافق کنیم و ثبت مشترک داشته باشیم. ایشان گفت من با اردوغان صحبت میکنم و اطلاع میدهم. جواب داد که نظر ما هم مثبت است و ثبت مشترک کنیم. من گفتم یک کشور دیگر هم باید وارد کنیم، خودش متقاضی نیست چون درگیر جنگ است، آن هم افغانستان است.
خیلیها در داخل کشور اعتراض کردند. این ناشی از عدم آگاهی آنها به حوزه تمدن و فرهنگ ایرانی است. مجلس هم من را خواستند و رفتم توضیح دادم. سؤال این است که مولانا کجا متولد شده؟ در بلخ، افغانستان آن زمان. افغانستان آن روز جزو حوزهٔ نفوذ سرزمینی ایران بود. دوم اینکه، از بلخ رفته قونیه، الان قونیه کجاست؟ ترکیه است. آن زمان عثمانی بوده. پس چون زادگاه او بلخ است افغانستان حق دارد، مثنوی زبان فارسی است پس ایران حق دارد که بگوید متعلق به این سرزمین بزرگ است. مدرس و مکتب و مدفن او در قونیه است، پس ترکیه حق دارد بگوید عمرش را اینجا گذرانده. هشت سالگی از ایران گذشتند. این میتواند به یک مناقشه فرهنگی یا اشتراک و وحدت، تعامل یا سرمایهٔ فرهنگی تبدیل شود.
ما شعارمان را اصلاح کردیم، گفتیم مولانا متعلق به جهانیان است. چون شعر و کلام و عرفان مولانا واقعاً جهانی است، ولی در سرزمین افغانستان متولد شد، با زبان فارسی مثنوی را به نگارش درآورد و مدرس و مکتب و مدفن او در قونیه است. این هرسه درست است.
الان باید نگاه ما به مسائل ثبت مشاهیر از این جنس باشد و تلاش کنیم مشترکات را انجام بدهیم. الان یک خیابان اصلی در شهر دوشنبه، خیابان سعدی است. یک خیابان اصلی به اسم حافظ است، یک خیابان اصلی به نام تهران است. یک خیابان اصلی به نام رودکی است. انتخاب این اسامی در تاجیکستان افتخار ما هست یا نه؟ این افتخار فرهنگی ماست. ما اعتراض کنیم که چرا این نامها را گذاشتهاید؟ لذا میتواند ثبت مشترک شود.
کوروش متعلق به کیست؟ هخامنشی و مرودشت، استخر، بیضا و... جغرافیای تمدن هخامنشی چه؟ من اخیراً شوش بودم که خاستگاه زمستانی هخامنشیان بود. شوش اهمیت زیادی در فرهنگ و تمدن ما دارد. تاجیکستان میخواهد اعلامیهٔ حقوق بشر کوروش را ثبت کند. نه هخامنشی، نه جغرافیا، نه سرزمین و نه مشاهیر را، میخواهد اعلامیهٔ حقوق بشر را به عنوان یک ارزش جهانی ثبت کند. ما به صورت قانونی دو راه داریم؛ وقتی آنها تقاضای ثبت کردند ما مخالفت کنیم و یا ثبت مشترک کنیم. بگوییم بیانیهٔ کوروش، بیانیهای برای جهانیان و نه فقط ایرانیان و تاجیکستان است. این یک نگاه است. یک نگاه بسته هم این است که دیگران را در قاعده قرار ندهیم و خودمان به جمعبندی برسیم.
کوروش یکی از عناصر هویتی ایران است
دوگانه اسلامیت و ایرانیت انحرافی و خطای راهبردی بود
شما وزیر میراث فرهنگی هستید و این فرهنگ مربوط به هویت ایرانی است. این هویت ایرانی هم عناصری دارد، ایران، اسلام و تشیّع است. بنابراین هرسهٔ اینها با همدیگر یک مفهوم واحدی را ساختهاند به عنوان هویت ایرانی، آیا به نظر شما در سیاستگذاریهای کلان فرهنگی حتی اجتماعی، آموزشی و علمی، ما توانستهایم در سالهای اخیر و مشخصاً در بعد از انقلاب، توازنی برقرار کنیم بین هر سهٔ این عناصر؟ یا نه، بعضی مواقع بعضی عناصر به دلایلی مغفول ماندهاند و از آنها غفلت شده است، سوءبرداشتهایی در مورد آنها وجود داشت و بعضی عناصر پررنگ شد؟ شما مثال کوروش را زدید، چرا امروز کوروش تبدیل به یک مناقشهٔ سیاسی شده است؟ همین نگاه در ابتدای انقلاب در مورد شاهنامه هم بود. اگر قرار بود این نگاه که الان در مورد کوروش هست، در مورد فردوسی هم وجود داشته باشد، باز ما همین مشکل را داشتیم، ولی الان توس باز است و مردم نمایشهایی با اجرای نهادهای فرهنگی حاکمیتی درباره شاهنامه را میبینند و... چرا ما نتوانستیم کوروش را هم در ذیل همین هویت ببینیم و آن را به یک عنصر وحدتساز اجتماعی تبدیل کنیم؟
من معتقدم یک خطای استراتژیک در فهم مسائل تمدنی این سرزمین بعد از انقلاب شکل گرفت که ما را دچار یکنوع کجکارکردی و نوعی انفعال در این حوزه کرد. عدهای به دوگانهای به نام اسلامیت و ایرانیت پرداختند. این دوگانه انحرافی و غلط و نوعی خطای راهبردی بود. اولین سؤال این است که عناصر هویت ملی و دینی ما چیست؟ هویت ما اول از همه ایران است. ایران بزرگترین ظرف و ظرفیت هویتساز این ملت و حوزه تمدنی ماست. اسلام وارد ایران میشود، ایران که بود و این سرزمین بود و قدرت هم در اینجا حاکم بود. چون ایرانیان موحد بودند، اسلام را پذیرفتند و اسلام در جامعه ایران بدون مناقشه هم جذب شد و هم هضم شد، چون با فطرت ایرانی سازگار بود. مؤلفه دوم اسلام است و سومیاش هم زبان فارسی است.
یعنی شما آن را از ذیل هویت ایرانی جدا میکنید و یک عنصر جدا میدانید؟
- یک عنصر هویتبخش است. زبان فارسی که امروز من و شما داریم حرف میزنیم هزار سال قبل هم زبان فردوسی همین بود. لذا زبان فارسی از چنان غنایی برخوردار است که علیرغم همهٔ تهاجمها در این جغرافیا، از مغولها تا محمود افغان، با همه تنشهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، در تاریخ خود مستحکم ایستاد. امروز زبان فارسی عامل وحدتبخش ملت است. من در آرشیو ملی سنپترزبورگ دیدم که دولت تزار به دولت صفوی در اصفهان مینویسد که ما میخواهیم بیست نفر دانشجو بفرستیم ایران زبان فارسی یاد بگیرند برای اینکه ما بتوانیم مکاتباتمان با شما را به زبان فارسی انجام بدهیم. زبان فارسی در طول تاریخ عنصر مشترک تداوم حیات فرهنگی ایران بود، برای بیش از هزار سال.
عامل بعدی مشاهیر است. شما در این سرزمین از مولانا و فردوسی و حافظ و سعدی و خیام و عطار و همهٔ مشاهیر صحبت میکنید، مشاهیر یکی از عناصر هویتبخش و حیاتبخش ما هستند. بنابراین ایران، اسلام، زبان فارسی، مشاهیر، اسطورههای ما هستند، اساطیر یکی از عناصر هویتبخش جامعه است.
ما معمولاً 10 تا سیزده عنصر حیاتبخش را در ایران میشماریم. خانواده امروز عنصر حیاتبخش است. خود نظام مستحکم خانواده که فرو میپاشد، هویت ملی دستخوش تهدید میشود. چرا در دنیا دغدغهٔ خانواده ندارند؟ چون عناصر هویتی برای آن تعریف نکردهاند. خانواده را در ایران یکی از عناصر هویتبخش تعریف کردهایم. ما وقتی از مشاهیر میگوییم، در کنار آن مشاهیر دینی و فقهی داریم. علامهٔ مجلسی و علامه حلّی و شیخ طوسی تا آخوند خراسانی بزرگ، همهٔ اینها مشاهیر دینی ما هستند.
ما بعد از انقلاب دچار یک کجفکری و کجاندیشی شدیم و یک عده تلاش کردند بین ایرانیت و اسلامیت تعارض ایجاد کنند، در حالی که این دو در کنار هم زیست میکنند. هیچگاه هم از جدا نبودهاند و هیچگاه تعارض نداشتهاند و این تعارض ساختگی و جعلی است. این ملت به همان میزان که به محرم و تاسوعا و عاشورا و اربعین اعتقاد دارد، به همین میزان به یلدا و نوروز و سیزدهبدر هم تعلق دارد، اشکال آن کجاست؟ هر دو عناصر هویتی ما هستند. حذف هرکدام از اینها یک نوع تحلیل انحرافی است. ما نه میتوانیم که تاسوعا و عاشورا و اربعین و رمضان و دیگر مؤلفههای دینی را از جامعه ایران بزدایم، چرا که عناصر هویتی پایدار ما هستند و تداوم حیات هویتی ما به این عناصر عناصر گره خورده است و نه ما میتوانیم در این سرزمین یلدا و چهارشنبهسوری و نوروز و سیزدهبدر را حذف کنیم. آنها هم عناصر هویتی هستند. هر نوع تعارض با اینها، تعارض در سازههای فرهنگی یک ملت است و این خیانت به ملت است.
کوروش که امروز تبدیل به یک موضوع شده در میانهٔ این مناقشه قرار گرفته؟
- از نظر من جعلی است. علامه طباطبایی میگوید ممکن نیست یک انسان عادی بتواند هفتاد و دو ملت و مذهب و زبان و نژاد را در کنار هم قرار بدهد. لذا ایشان تعبیر میکنند که کوروش همان ذوالقرنین است. فراتر از این، حوزه هخامنشی و کوروش به عنوان نماد آن، یکی از عناصر هویتی ایران هستند. چنانچه نقش جهان و مسجد امام در اصفهان عناصر هویتی ماست. این تعارض ساختگی است و نوعی ایجاد تعارض بین مؤلفههای هویتی ماست.
نتوانستیم روح آثار میراثی را به نسل جدید منتقل کنیم
شما وزیر ابنیه فرهنگی و تاریخی هستید یا وزیر معانی فرهنگی و تاریخی؟ چون تصوری که از وزیر میراث فرهنگی میشود این است که ما یکسری ابنیه داریم که باید حفظ بشود. ولی این سختافزار کار است، ما یک نرمافزار هم داریم، شما برای نرمافزار این موضوع و ایجاد یکسری معانی فرهنگی که بتواند جامعه را به همدیگر پیوند بدهد، در حوزه گردشگری داخلی، صنایع دستی که ذیل آن قرار میگیرد، چه برنامهای دارید؟
- ما یک جسم و یک روح داریم. جسم ما نقش جهان و تختجمشید است و یک میلیون اثر میراثی که در ایران داریم. تنها کشور روی کرهٔ زمین هستیم که این حجم از آثار را در دل خودش دارد. عجیب است همهٔ گنجینههای این سرزمین در زیر زمین است، ما 43 هزار تا را ثبت کردیم که روی زمین است. دهها برابر آنچه که روی زمین داریم در زیرزمین این جغرافیاست. شما شهر سوخته را ببینید، از دل زمین بالا میآید. در شهر سوخته شما آثار جراحی چشم و جراحی جمجمه و انیمیشن و غیره را میبینید. هگمتانه در همدان شناسنامهٔ ایران است، یک تمدن است، بینظیر است و باید آنجا را بازشناسی کنیم.
ما دو مفهوم را باید در کنار هم قرار بدهیم. جسم که میشود آثار میراثی، روح که هویتساز هستند و با جامعه سخن میگویند، باید با نسل جوان ارتباط بگیرند. این کار آموزش و پرورش و آموزش عالی و صداوسیما و نهادهای فرهنگی است که باید روح این جسم را به نسل جدید و به فرزندان ما بیاموزند که آنها نسبت به داشتههای خود احساس غرور کنند. جای تأسف است که ما نتوانستیم این سرمایهٔ بزرگ را آنگونه که هست به لحاظ معرفتی به نسل جدید منتقل کنیم.
اینها کالبدهایی نیستند که با آهن و خشت و سیمان و در و پنجره ما اینها را تفسیر کنیم، این بناها دارای روح هستند، منهای آثار و ارزشهای معماریشان. وقتی شما از مسجد امام صحبت میکنید، وقتی از هزاران بنا در ایران صحبت میکنید، همه آنها آثار معماری بسیار زیبایی دارند با خلاقیتها، نوآوریها، رنگها و زیباشناختیهای خودشان. از گنبد سلطانیه گرفته تا گنبد ایلخانی در مراغه تا همه جای ایران، ولی همهٔ آنها فراتر از جسم یک روح دارند که عناصر هویتی است که در دل این فضای کالبدی تعریف میشود. ما نتوانستیم این فرآورده تولید فرهنگی را در کنار این جسم برای نسل جوان بازتعریف کنیم، این ضعف ماست و ریشهٔ آن هم عمدتاً برمیگردد به نظام آموزشی و رسانهای و فرهنگی ما و حتی نخبگان ما.
ایرانهراسی یک مگاپروژه است، رفع آن کار یک دستگاه نیست
هر خارجی که وارد ایران میشود در برگشت تبدیل به سفیر ایران میشود. بنا به مشاهده فرهنگ و تمدن و تاریخ و ابنیه و خلقوخوی مردم ایران، ما سالهاست میشنویم بنا به تبلیغاتی که در خارج از کشور وجود دارد، مقولهٔ ایرانهراسی خیلی پررنگ است. اصلاً تصورشان در مورد ایران یک چیز دیگر است، تصورشان درباره شهرها و مردم ایران بنا بر تبلیغات خیلی متفاوت است، بنابراین، هر گردشگری میتواند از این ایرانهراسی جلوگیری کند. شما در وزارت میراث فرهنگی به نظر میآید به نوعی دیپلماسی فرهنگی را پیش میبرید؛ یعنی اگر وزارت خارجه متولی دیپلماسی سنتی و سیاسی ماست، وزارت میراث هم به نوعی متولی دپیلماسی فرهنگی ماست برای رفع همین تصویر مخدوشی که از ایران و مردم ایران وجود دارد، ولی واقعاً تعداد گردشگرانی که میآیند اصلاً قابل بیان نیست، یعنی متناسب با ظرفیت ما آنقدر گردشگر کم میآید که بعضاً هم ما تعجب میکنیم، حالا بنا به شرایط اجتماعی ما. واقعاً برنامهای وجود دارد که این را به عنوان یک عزم ملی نه فقط بحث اقتصادی آن که چقدر دلار وارد میشود و یا چقدر صنایع ما، هتلداری، صنایع داخلی، حمل و نقل و همهٔ اینها رشد میکنند، ولی برای اینکه ما یک بار بتوانیم درهایی را باز کنیم و مردم از کشورهای مختلف بیایند و این ایرانهراسی را بشکنند، برنامه ویژهای وجود دارد، خارج از این شعارها و برنامههایی که در سالهای مختلف دادهاند و عمل نشده است. شما فکری کردهاید برای این موضوع؟
ایرانهراسی یک مگاپروژه است؛ یک پروژه نیست که یک دستگاه مثل میراث فرهنگی بگوید من یک پروژه تعریف میکنم و به شما تضمین میدهم که ظرف یک یا دو سال مسألهٔ ایرانهراسی حل شود، این حرف گزافهگویی است. این یک مگاپروژه است که طی چند دههٔ گذشته، نظام بینالملل، در رأس آن ابررسانههای بیگانه و غرب، آگاهانه تصمیم گرفتند که برای مهار انقلاب اسلامی، افکار عمومی جهانیان را نسبت به ایران تخریب کنند و من باید از روی صدق بگویم در این پروژه موفق بودند؛ تخریب افکار عمومی جهانیان علیه ایران زیبا، ایران تمدنی و ایران بزرگ.
ما در چند دههٔ گذشته به دلایل مخلتف و مشخصاً به دلیل مناقشات سیاسی، انشقاق، درگیری و تعارضات در داخل، عملاً از پدیدهٔ ایرانهراسی غافل شده بودیم؛ یعنی به دنبال پردازش، برنامهریزی، طراحی و عملیات برای خنثیسازی افکار عمومی جهانیان درخصوص ایرانهراسی کار جدی انجام ندادیم.
دو رویکرد وجود داشت، رویکرد خوشبینانه که میگوید اینگونه نیست، جهانیان به ایران باور دارند و واقعیت را انکار میکردند. رویکرد بدبینانه که اساساً ایران را تاریک، هراسناک و ناامن جلوه میدادند. این دو تفکر در داخل شکل گرفته بود، ولی منبع و منشأ آن هزینههای سنگینی بود که رسانههای غربی صرف کردند و یکی از استراتژیهای غربی بود برای تقابل با ایران بزرگ.
سؤال این است که آیا موفق بودند؟ بله، موفق بودند. ما در این بحث هیچگاه به صورت عملیاتی و فراگیر و برنامهریزیشده و هدفمند وارد نشدیم. به همین دلیل من مطالعه میکردم، کشورهای منطقه برای تصویرسازی از خودشان، بین 50 تا 150 میلیون دلار در سال هزینه میکنند که بگویند این کشور ما این جذابیتها را دارد. این را تولید محتوا میکنند و در همهٔ رسانههای دنیا پخش میکنند. من متأسفم باید بگویم در مقایسه با همسایگان، مجموعهٔ هزینهٔ فعالیت و تولید محتوای ما برای خنثیسازی ایرانهراسی نزدیک به صفر است.
به راهحل اشاره کنم. ما یک برنامه ملی میخواهیم برای بحث ایرانهراسی که تقسیم کار ملی شود. نقش همهٔ نهادها در کشور در اینجا باید تعریف شود. نمیتوانیم بگوییم کار یک دستگاه است، این یک مگاپروژه است. پازل معرفی جذابیتهای ایران در ذهن جهانیان را برای جذب گردشگر به عهده ماست، اما در اینجا همه نهادهای سیاسی از وزارت خارجه تا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صداوسیما و نهادهای مسئول سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و رسانهای، همه باید در تقسیم کار سهیم باشند.
ضمناً این موضوع طی یک پروسه در چهار دهه اتفاق افتاد. یک پروژه نبود که بگوییم فلان روز کلنگ زدند و بعد برداشت کردند، بازگشت آن هم یک پروسه است. اگر فکر کنیم تولید محتوای انبوه کنیم و بعد هم منتشر کنیم و بگوییم دنیا شما قبول کنید که ایران چیزی که تصور میکردید نیست. به همان میزان که این عناصر با بار منفی در ذهنیت جهانی رسوب کرد، به همین میزان باید تلاش شود برای پاکسازی و خنثیسازی. رسوبی در ذهنیت جهانی نسبت به ایران شکل گرفته که با واقعیاتهای ما تعارض دارد و دروغین است.
نکتهٔ بعدی که مهمتر از اینهاست، خود ما در ایجاد این فضا نقشآفرین هستیم. این غیرقابل انکار است. اگر بپذیریم که ایرانهراسی یک پدیده خطرناک است و باید آن را خنثی کنیم، نباید در داخل به آن دامن بزنیم، این بحث روشنی است ... باید در ذهن جهانیان ایران امن و باثبات شکل بگیرد. نکتهٔ مهم دیگر پدیدهٔ تهاجمی است که هر روز دارد توسط شبکههای بزرگ پمپاژ میشود. ما نیازمند یک ظرفیت رسانهای بسیار قدرتمند هستیم که بتواند این حجم از داده را در ذهن ایرانی را سالمسازی و پاکسازی کند. ما در نقطه مقابل چه ظرفیت رسانهای داریم که بتواند ذهن جوان ما را هدایت کند؟
ما نتوانستهایم هنوز ظرفیتهای موجود در ایران را به جوانان خودمان بیاموزیم. دانشآموزان ما در شهر خودشان نمیدانند که چه ظرفیتهایی دارند. من باور دارم شوش که یکی از کانونهای تمدنی ماست، شوشتر ما که سازههای آبی دارد و جزو عناصر هویتی ماست، دانشآموزان شوشتر نمیدانند که آنجا چه تمدنی دارند. فیروزآباد ما که نقطه آغاز پایتخت ساسانی است، 119 اثر دارد که دانشآموزان آن را نمیدانند، سیستان و بلوچستان که از آن به عنوان فقیر نام میبریم، یکی از غنیترین حوزههای تمدنی ماست ولی فرزندان ما در سیستان و بلوچستان نمیشناسند چون ضعف رسانهای داریم. بنابراین در مقابل تهاجم، مقاومت فرهنگی وجود دارد که از طریق ارتقاء دانش و آگاهی فرهنگی شکل میگیرد. حوزه فرهنگ، حوزه جنگ و تقابل نیست، حوزهٔ آگاهسازی، افزایش و ارتقاء سطح آگاهی، دانش و شناخت است. ما همه چیز را میخواهیم بلافاصله برویم در حوزه نظامی و آن را تحلیل کنیم. حوزه فرهنگی حوزه شناخت و آگاهی و هویتی و فهم داشتههای ملتهاست.
بقای ایران، در وفاق ملی شکل میگیرد
حفظ سرمایهٔ اجتماعی، جلب رضایت، مشارکت و امنیت مردم، مقدمهٔ بقای ایران است
شما سالها در حوزهٔ امنیت ملی مطالعات و مسئولیتهایی داشتید و سالها هم مسئولیتهای فرهنگی داشتید و در حوزه اجتماعی صاحبنظر هستید. آیا شما نگران ایران هستید؟ آیا تهدیداتی را حس میکنید که این تهدیدات میتواند به ایران ضربه بزند؟ هم تهدیدات داخلی، نگران گروههای تجزیهطلب و قومیتگرا، یا تهدیدات خارجی که بتواند کیان ایران را مورد تهدید قرار بدهد؟
در خوزستان این را به مردم گفتم این سرزمین هم تمدن است و هم سرزمین جنگ و شهادت است و هم سرزمین نفت است و هم سرزمین کشاورزی است، همه آن چیزی که خوبان در دنیا دارند، یکجا در این خوزستان ما جمع شده است، بله که من دغدغهٔ خوزستان را دارم، بله که دغدغهٔ ایران را دارم. ما با دو پدیده سروکار داریم، یکی اینکه به عنوان یک ارزش بنیادین ایرانیان باید یک بار دیگر از چهرهٔ ایران غبار را پاک کنیم و مظلومیت را کنار بزنیم و ایران زیبای قدرت بزرگ تمدنی را هم در داخل و هم در سطح جهانی به رخ بکشیم. نکته دوم مراقب دشمن باشیم که مبادا دشمن به این سرزمین طمع کند. لازمهٔ این مراقبت وفاق و همدلی و همگرایی و همدردی است.
ما امروز باید به این درک مشترک در سطح ملی برسیم که بقای ایران، در وفاق ملی شکل میگیرد. باید باور کنیم که با مناقشات، چنگاندازی، تخریب و انتقامجویی ما به هدف متعالی نمیرسیم، الاّ اینکه به ایران بزرگ ضربه میزنیم. باید باور کنیم امروز فراتر از مناقشات بیحاصل چهار دههٔ گذشته، باید در زمینی با هم حرکت کنیم که این زمین لازمه اصلیاش حفظ و تداوم حیات ایران بزرگ ماست. حفظ ایران بزرگ ما با سخنرانی و شعار نمیشود. با کارآمدی، با انسجام و وفاق و جلب رضایت مردم ممکن است.
من معتقدم ایران و ایرانی با هم یک رابطهٔ وثیق دارد. موقعی ایران میماند که ایرانی بماند، موقعی ایرانی میماند که ایران بماند، این دو با هم لازم و ملزوم هستند. لذا همهٔ دولتمردان مخاطب هستند از جمله خودم. حفظ سرمایهٔ اجتماعی، جلب رضایت، مشارکت و امنیت مردم، مقدمهٔ بقای ایران است. اگر به ایران فکر میکنیم باید به مردم ایران هم فکر کنیم. فکر به مردم ایران یعنی رضایتمندی آنها، اعتماد آنها و مشارکت آنها در فرآیند حرکت. در غیراینصورت اگر تجزیه یا انقطاعی بین ایران و مردم ایران قائل بشویم، یک خطای استراتژیک است.
-
شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۶:۰۹
-
۶ بازديد
-
![](/images/komen.png)
-
آریا جوان
لینک کوتاه:
https://www.aryajavan.ir/Fa/News/1453612/