عبور سخت سریالهای شبکه نمایش خانگی از لبه پرتگاه
دخترونه پسرونه
بزرگنمايي:
آریا جوان - هفت صبح / پروندهای برای سریالهایی که در سال 1403 توسط پلتفرمهای مختلف منتشر شدند
در سالی که رو به پایان است، 22 سریال در شبکه خانگی منتشر شد. در یک برداشت کلی میتوان نتیجه گرفت، وضعیت چندان خوب نیست و صاحبان پلتفرمها باید فکری اساسی برای بالا رفتن کیفیت آثار داشته باشند. در سال 1403 فقط چند اثر ویژگی کامل برای همراهی مخاطبان حداکثری را داشتند و این زنگ خطر است. علاوه بر آنچه در گزارش ملاحظه می کنید، چند سریال دیگر هم هستند که هنوز به پایان نرسیدهاند؛ از جمله «ازازیل»، «آبان» و «تاسیان» .
پخش «بلیط یکطرفه» هم تازه شروع شده است و روز گذشته دومین قسمت آن به دست مخاطبان رسید. درباره بقیه هم که خارج از پرونده هستند باید اشاره کنیم سریال کمدی «اکازیون» توانست دل برخی مخاطبان را بهدست آورد. این کمدی روایتی از دهه 70 داشت و لحظاتی شیرین هم رقم زد. سریال اما یک اثر ویژه لقب نگرفت و از حد متوسط فراتر نرفت. «دختران کوچه غم» نسخه سریالی فیلم توقیفی «مسیح؛ پسر مریم» است.
داستان آن در دهه 50 میگذرد و قصه یک روحانی را محور قرار داده. این فیلم-سریال در انتقال منظور خود درباره کنش اجتماعی موفق عمل کرده است. سریال «لالایی» اثری قصهگو بود و ویژگیهای لازم برای همراه کردن مخاطب کودک را داشت. استفاده از ترانههای شاد، بهرهمندی از عناصر خیال، بازیهای خوب، انتقال پیام بدون شعار و... امتیازهای سریال بودند. دیگر سریال کودکانه یعنی «دیو و ماه پیشونی 2» هنوز در ابتدای راه قرار دارد ولی براساس همین قسمتها میتوان نمره قبولی به آن داد.
این سریال فانتزی بر پایه حکایتهای کهن ایرانی خلق شده است و میتواند مخاطب کودک را غرق در رویایی شیرین کند. در سال 1403 دو سریال برای مدتی طعم توقیف را چشیدند. «غربت» به دلیل شائبه توهین به هموطنان عرب، مدتها اجازه انتشار نداشت.
این اثر بعد از توضیحات سازندگان و اعمال اصلاحات از بند رها شد. «غربت» دست روی مشکلات حاشیهنشینی و آسیبهای آن گذاشت و به مسئولان هشدار دارد. «تاسیان» متهم شد که دارد چهرهای زیبا از ساواک نشان میدهد. کلاهگیس و سکانس رقص هم مورد اعتراض قرار گرفت که این سکانس از قسمت اول در بارگذاری مجدد حذف شد. فعلا مشکل حل شده و پخش آن ادامه دارد. سریال بعد از پنج قسمت اثری متوسط است.
بازار ![]()
بدترینها
داریوش
سابقه خوب هادی حجازیفر نوید یک سریال موفق را میداد اما دورخیز او جواب نداد. مهمترین عامل ناکامی «داریوش» را باید در قصه کمملات آن دانست و خیلی طول کشید تا موتور داستان روشن شود. بعد از شروع خوب، اتفاقاتی را شاهد بودیم که مزاحم حرف اصلی بودند و عمدتا کمکی به کشش داستان نمیکردند. «دایوش» سریالی حادثهای بود اما عنصر حادثه در خیلی از قسمتها سهم و نیز قدرت کافی را نداشتند و هیجانی که باید شکل نمیگرفت. ایرادات دیگری به سریال هم وارد شد؛ مثل عدم شخصیتپردازی منطقی و قابل باور. نمونهاش کاراکتر لیلا با بازی ژیلا شاهی است که کارگردان باید آن را به بازیگری دیگر میداد تا رابطهاش با پدر از نظر سنی تبدیل به گاف نمیشد.
گردن زنی
قسمت اول «گردن زنی» خبر از یک اثر جذاب و مهیج میداد اما از قسمت دوم سردی و سکون برسریال حکمفرما شد. ایراد اصلی سریال، به قصه کمملات، مبهم و عدم پرداخت کافی به شخصیتها برمیگردد. روابط کاراکترها به درستی ترسیم نشده بود و شخصیتپردازی آنها نیز ضعیف بود، به همین دلیل مخاطب دچار سردرگمی شد. در این شرایط ریتم بسیار کُند و گاهی راکد ماندن قصه باعث شد که «گردن زنی» شوق یا انگیزهای برای ترغیب قصه باقی نگذارد، دور باطل جمع شدن اعضای دو خانواده دور هم، متهم کردن یکدیگر و پیش نرفتن قصه چندین قسمت ادامه داشت، به این ترتیب ارتباط مخاطب با سریال قطع شد.
همچنین اتفاقات غیرمنطقی، انگیزههای مبهم و غیرقابل توجیه بعضی شخصیتها از کارهایی که انجام میدادند هم به سهم خود، «گردنزنی» را به ورطه سقوط کشاندند. گمان میرفت گره معماهای سریال در واپسین قسمتها باز شود و به همین نسبت هیجان و تعلیق بالا برود. «گردن زنی» اما هیچگونه غافلگیری نداشت و حتی از ماجرای عروس و داماد بهرهای درست به عنوان یک رودست جالب، نبرد.
شهر هرت و آقای خنده
تماشای «شهر هرت» و «آقای خنده» نهتنها امری طاقتفرسا بود که شوخیهای نازل و کیفیت پایین این دو سریال مثلا کمدی، مخاطب را شرمسار میکرد! «شهرت هرت» چه در زمان امروز و چه در بخش تاریخی، قادر به سرگرم کردن و خنداندن نبود. وجه اول آنکه عمدتا در آسایشگاه روانی میگذشت، چیزی جز تاسف و ناراحتی به همراه نداشت؛ حال آنکه احتمالا هدف سازندگان، استفاده از تضادهای رفتاری بیماران آسایشگاه، برای خلق موقعیت کمدی بوده. وجه دوم نیز با وجود فضاسازی نسبتا قابل قبول تاریخی، دارای اتفاقات و شوخیهای کلیشهای و دمدستی بود... سازندگان «آقای خنده»، حسابی ویژه روی محبوبیت حسن ریوندی باز کرده بودند اما نتیجه مطلوب حاصل نشد. اگر اجراهای صحنهای این کمدین، طرفدارانی داشته باشد، او در قامت بازیگر اما موفق نیست.
قابل قبولها
جنگل آسفالت
سریال از همان قسمت اول توام با شوک بود؛ جایی که دلارها دزدیده شد و ایرج با بازی امیر جعفری مصائب بیشماری را تجربه کرد. کمتر قسمتی بود که ضرباهنگ روایت، کند شود و سریال خالی از اتفاق باشد. «جنگل آسفالت» دست روی سوژههایی تلخ اما ملموس گذاشت و تا انتها کسی نمیدانست سرنوشت آدمها چه میشود. در قسمت آخر فصل اول نیز، یک رودست به مخاطب زده شد و کاشف به عمل آمد که همه ماجراهای دزدی و عشق و ... در جهت ضربه زدن داوود جنگلی به ایرج طلا است. بازی امیر جعفری، نوید محمدزاده، ریما رامینفر، مریلا زارعی، علیرضا جعفری، آزاده صمدی و چند چهره تازهنفس از ویژگیهای مثبت «جنگل آسفالت» است. البته این سریال تلخ بود و احتمالا همین ویژگی، برخی مخاطبان را پس زده باشد.
در انتهای شب
آیدا پناهنده به همراه همسرش ارسلان امیری، کمشکش بیپایان بهنام و ماهرخ را تبدیل به قصهای پرنکته کردند و پناهنده این فیلمنامه را در قالب سریال «در انتهای شب» کارگردانی کرد. داستان از پایان رابطه آنها شروع شد و آرام آرام نوبت به اتفاقات بعدی رسید. اغلب حرفهای سریال برای مردم آشنا و ملموس بود و بیآنکه به دام شعار بیفتد، تلنگرهایی داشت.
«در انتهای شب» برخلاف خیلی از ملودرامها، نمایی نسبتا واقعی از طبقه متوسط جامعه ایران به تصویر کشید و خیلیها توانستند مسائل خود را در آینه زندگی زوج به بنبست رسیده سریال تماشا کنند. آیدا پناهنده همچنین مصافی دقیق با خطوط قرمز داشت و بدون پردهدری نکاتی مهم در باب رابطه زوجین را مطرح کرد. همین باعث شد تا عدهای از منظر روانشناسی دست به تحلیل سریال بزنند و تلنگرهایش را برجسته کنند. بازی پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین دیگر اتفاقات خوب سریال بود و خیلیها عملکرد این دو را جزو نقاط عطف کارنامهشان دانستند. از بازی خوب علیرضا داوودنژاد و نسرین نصرتی هم نگذریم.
افعی تهران
موتور سریالِ سامان مقدم کمی دیر روشن شد ولی پس از آن، ماجراهای آرمان بیانی، خیلیها را سرگرم کرد و در نهایت «افعی تهران» اثری موفق لقب گرفت. پیمان معادی در اولین تجربه سریالی خود در ایران، به خوبی از پس خلق یک شخصیت خاص برآمد و حضورش مقابل دوربین و نیز در مقام نویسنده، از مهمترین اتفاقات سریال بود. سریال، مورد سوءتفاهم آموزش و پرورش هم واقع شد اما فراتر از هر جنجالی، تلاش «افعی تهران» برای واکاوی یک موضوع بنیادین یعنی تنبیه دانشآموزان را باید جدی گرفت. تصویر به نمایش در آمده از یک روانشناس با بازی سحر دولتشاهی هم مورد انتقاد قرار گرفت. با این حال با پایان سریال، دل خیلیها خنک شد که آرمان توانست انتقام کودکآزاران را بگیرد.
نومیدکنندهها
آمرلی
داستان درباره مردی به نام رافد با بازی مصطفی زمانی به عنوان یک خبرنگار / مبارز است که شهر پدریاش یعنی آمرلی به تصرف نیروهای داعش درآمده. سریال، روایتی است از اتفاقات این شهر و ماجراهای آزادی آن از دست این گروهک. زمانی تنها بازیگر ایرانی «آمرلی» محصول مشترک ایران و عراق بود.
ناریمان الصالحی (بازیگر مشهور عرب) نقش همسر او را بازی میکرد. «آمرلی» نکاتی مثبت داشت و در قسمتهای آخر سبعیت داعش را خوب به تصویر کشید و همچنین ادای دین به نقش فرماندهان ایرانی و عراقی کرد. با این حال در حد و اندازه پخش از پلتفرم نبود و در لحظات زیادی، شبیه سریالهای تلویزیونی میشد. مقدمه سریال برای باز کردن ماجرای اصلی و پرداختن به داعش زیاد از حد طول کشید.
قهوه پدری
«قهوه پدری» مصداق پسرفت مهران مدیری در کارگردانی است. حتی بدون قیاس با آثار قبلی هم نمیتوان از این سریال کمدی دفاع کرد؛ به دلیل قصه یکنواخت، موقعیتهای تکراری و دیالوگهای نهچندان قدرتمند کمدی. مهران مدیری بر اساس فیلمنامه امیر برادران، داستان خانواده ادیب (سام درخشانی و ژاله صامتی) را به تصویر کشید. آنها به بحران مالی خوردند و راه چاره را در کمک از یک فامیل دیدند.
«اون» با بازی مهران مدیری کسی است که به خانواده ادیب بارها لطمه زده و این بار هم سرمایه آنها را به باد داد. او پیشنهاد خرید قهوه به قیمت پایین و فروش آن با قیمت بالا را مطرح کرد که بازار معکوس شد و میلیاردها پسانداز و قرض خانواده ادیب بر باد رفت. ادامه قصه ماجرای سرقت از بانک بود و در نهایت خوشبختی خود را نشان داد. «قهوه پدری» داستانی منسجم و مستحکم نداشت؛ بازی مدیری و جواد رضویان به دل ننشست. رضویان نقشهای پیشین را تکرار کرد و همین ایراد به بازی ژاله صامتی که یادآور «زیرخاکی» است هم وارد شد.
جان سخت
زمانی که یک عده رفیق و عضو گروه موسیقی، سرخوشانه در کویر سیر میکردند، مشخص بود که فلاکت از راه خواهد رسید. در همان قسمت اول «جان سخت» قتل رخ داد و شرح قسمتهای بعدی عواقب این اتفاق بوده است. سریال در چند قسمت تا توانست کام مخاطب را تلخ کرد و به او استرس داد؛ قمهکشی، حمله به خانه قاتل، فرار و ... سهمی زیاد داشت و داد همه را درآورد. حالا هم «جان سخت» به شکل نهچندان مطلوب قصهاش را تعریف میکند. سهم اتفاقات در درام پایین است و برخی رودستهایی که قرار است به مخاطب زده شود، مشخص شده. دیگر نکته منفی سریال «جان سخت» به کیفیت پایین بازیگران برمیگردد که فاصلهای زیاد از تجربیات پیشین آنها دارد.
اقتباسیها
قطب شمال
«قطب شمال» با اقتباس از رمان کنت مونت کریستو اثر الکساندر دوما ساخته شد. محور داستان انتقام بود و تغییر چهره. سریال به مذاق سختپسندها خوش نیامد ولی طرفدارانی هم داشت. «اینکه سریال ترکی ایزل است!» سریال «قطب شمال» ساخته امین محمودییکتا از این دست واکنشها زیاد داشت.
خودش اما گفت آن سریال را ندیده و شباهتها اتفاقی است. همچنان هم بر اقتباس آزاد قطب شمال از رمان کنت مونت کریستو تاکید داشت. سریال در لحظاتی سرگرمکننده پیش میرفت اما در مجموع تبدیل به اثری جاندار نشد. ضعف اصلی به شخصیتپردازی بد همایون برمیگشت که ویژگی اصلی او یعنی انتقام، باورپذیر نبود. روند کند روایت هم از ایرادات فاحش سریال محسوب میشد. در این میان بازی خوب نازنین بیاتی را از یاد نبریم.
بازنده
«بازنده» اقتباس از رمان «زن همسایه» نوشته شاری لاپنا است که در قسمتهای آخر، تفاوتهایی با اثر اصلی داشت. امتیاز اصلی سریال به فضاسازی آن برمیگردد. امین حسینپور در خلق موقعیتی منطبق با قصههای رازآلود موفق عمل کرد و نتیجه تلاش همکارانش در بخشی فنی مثل نور، طراحی صحنه، طراحی لباس و ... مثمرثمر بود. مخاطب با تماشای سریال به فضایی سرد و ساکن و گاه دلهرهآور پرتاب میشد.
عدهای این مسئله را کپی از آثار فرنگی قلمداد کردند اما نباید از یاد برد که جهان سریال را باید فراتر از مرزها و جغرافیا قضاوت کرد. کارگردان تعمدا از ویژگیهای ژانر جنایی بهره برده (مثل باران، نور سرد، رفتارهای ساکن شخصیتها و ...) و همینها به همراه بازیهای خوب تبدیل به نکات مثبت «بازنده» شدند. خشونت بیش از حد حتی بیش از رمان «زن همسایه» انتقادهایی به همراه داشت. شباهت نعل به نعل سریال با رمان در برخی لحظات نیز مورد انتقاد قرار گرفت. از آن سو گرههای جدید که مخصوص سریال بود، تحسین برخی مخاطبان را برانگیخت.
زخم کاری
«زخم کاری» بر پایه اقتباس شکل گرفت که در فصل سوم «شاه لیر» و «ریچارد سوم» و در فصل چهارم یکی دیگر از آثار شکسپیر یعنی «اتللو» مد نظر محمدحسین مهدویان بود. از همان اولین دقایقی که تیزر تبلیغاتی مربوط به تاریخ پخش فصل چهارم «زخم کاری» منتشر شد، رقابت نزدیکی میان لایکها و دیسلایکها کلید خورد.
سریال محمدحسین مهدویان، هر چند در فصل اول توفیق چشمگیری در جذب حداکثری مخاطبان به دست آورد اما در ادامه راه و در فصلهای دوم و سوم، جبههگیری میان موافقان و مخالفان آن آغاز شد. نکته مهم این است که مهدویان فارغ از میزان توفیقی که در زمینه قصهگویی و کارگردانی و دیگر شاخصهای فنی در این پروژه داشته، در یک مورد کاملا موفق بوده و آن هم «برندسازی در شبکه خانگی» است.
-
چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۹:۳۶:۳۱
-
۸ بازديد
-

-
آریا جوان
لینک کوتاه:
https://www.aryajavan.ir/Fa/News/1472031/