داستانی جذاب درباره ضرب المثل تعارف آمد و نیامد دارد
دخترونه پسرونه
بزرگنمايي:
آریا جوان - مادربزرگ اهل تعارف بود! از آن تعارف هایی که گاهی راست راست بودند و خیلی وقتها ، دروغ مثلا سر سفره صد و هشتاد بار می گفت:”چرا نمی خوری؟ بخورین تو رو خدا! از اون سالاد بده اینطرف مهمونها بخورن و ……”
این تعارفات ته دلی و راست راستکی مادر بزرگ بود ، چون مادربزرگ عاشق خوردن بود و تا غذایی که پخته بود تمام نمی شد ، سفره را جمع نمیکرد! هیچ غذا یا نانی حتی خرده نانی نباید باقی میماند این قانون خانه مادربزرگ بود..
یا در خیابان هر دوست و آشنایی می دید می گفت:”بفرما بریم خانه ما ، چایی آماده است!”
اینجا بود که راست می گفت ، چون من شاهد بودم که سماورش همیشه روشن است..
اما در بین تمام این تعارفات راست راستکی ، کلی هم تعارفات الکی الکی داشت . مثل همه ی ما
داستان تعارف اومد و نیومد داره
آن قدیم ندیما که هنوز بیماری به سراغش نیامده بود برای مردم لباس می بافت و چه قدر هم دستبافت هایش طرفدار داشت. هیچ نقشه ای نبود که مادربزرگ نبافته باشد . با یک نگاه متوجه میشد که این بافتنی چطور بافته شده است.
حتی روزهای سرد زمستان دستهایش را زیر لحاف کرسی پنهان میکرد و دستانش آن زیر همچنان میبافتند!
آن سالها ، دکترهای درمانگاه از بنگلادش می آمدند و با فارسی شیرینی با بیماران صحبت میکردند.
و البته از مشتریان پر و پا قرص بافتنی های مادربزرگ بودند ! تا اینکه روزی از روزها همسر هندی یکی از پزشکان درمانگاه با مترجم اش به دیدن مادربزرگ آمد و درخواست یک کت دست بافت به رنگ آبی نفتی کرد.
مادر بزرگ در یک هفته کت را بافت و برد تا به خانم دکتر بدهد! خانم دکتر با خوشحالی کت را پوشید و با حرکات سر و دست رضایت خود را اعلام کرد . بعد از منشی خواست که دستمزد را پرداخت کند.

مادر بزرگ هم طبق معمول تعارفات الکی گفت : اصلا قابلی نداره! مگه چکار کردم؟ ! نه خانم همین که شما خوشتون اومده برا من کافیه …
خانم دکتر هم پول را در جیبش گذاشت و تشکر کرد .. مادربزرگ که دید پول از دستش رفت یواشکی به منشی گفت :”بگو میشه 20 تومن”
منشی هم به طرف خانم دکتر رفته و چیزی در گوشش گفت . خانم دکتر با ناراحتی کت را از تنش درآورد و به داخل کیسه نایلونی گذاشت و به دست مادربزرگ داد و یک چیزهایی گفت که نفهمیدیم.
بعد منشی گفت : خانم گفتن که شما چرا یه خارجی رو مسخره می کنین؟ اولش پول نمی خواین و بعد میخواین؟ و ….
خلاصه ما که نمی دونستیم چکار کنیم و چجوری از دل خانم دکتر دربیاریم همین جور نگا میکردیم …
یه چند دقیقه ای گذشته بود و خانم دکتر یه چیزایی می گفت که ما نمی فهمیدیم و گاهی هم مادربزرگ زمزمه کنان میگفت باشه کت رو میبرم . به هر حال یکی پیدا می شه که بخره . اصلا کسی نخره میدم دخترام میپوشن و ….اما ته دلش به پول احتیاج داشت و روی این پول کلی حساب کرده بود.
چند دقیقه بعد خانم دکتر اومد و کت رو دوباره پوشید و 20 تومن رو هم داد دست منشی و رفت تو اتاقش..
مادربزرگ که رنگ از روش پریده بود رو به منشی کرد و گفت :خب تعارف کردم .. همه همین کار رو می کنن..
و منشی هم با لبخندی پول رو داد و گفت : خب حاج خانم تعارف اومد نیومد داره !

تعارف اومد و نیومد داره یعنی چه؟
1- یعنی وقتی به کسی تعارف می کنید، آن شخص ممکن است تعارف شما را قبول کند یا قبول نکند؛ بنابراین باید از تعارف های بیش از حد و دروغین پرهیز کرد. چه بسا شخص از روی عادت و برخلاف میلش به کسی چیزی را تعارف می کند و شخص مقابل می پذیرد ولی تعارف کننده، شرایط مناسب را برای عمل به چیزی که تعارف کرده را ندارد! این چنین است که خود را به دردسر می اندازد!
2- این ضرب المثل به ما یاد می دهد که تعارف کردن هایمان سنجیده و از روی فکر باشد نه اینکه گاه و بی گاه در هر شرایطی تعارف کردن را ترک نمی کنیم.
3- یعنی وقتی می خواهید چیزی را به کسی تعارف کنید، حتما از قبل، احتمال قبول کردن فرد را در نظر بگیرید و ببینید می توانید از عهده سخنی که گفته اید بر بیایید یا نه.
-
شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۵:۵۱
-
۶ بازديد
-

-
آریا جوان
لینک کوتاه:
https://www.aryajavan.ir/Fa/News/1460240/